تنهاتر از یک برگ با بار شادی‌های مهجورم در آب‌های سبز تابست...

تنهاتر از یک برگ با بار شادی‌های مهجورم در آب‌های
تنهاتر از یک برگ
با بار شادی‌های مهجورم
در آب‌های سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غم‌های پائیزی
در سایه‌ای خود را رها کردم
در سایهٔ بی‌اعتبار عشق
در سایهٔ فرار خوشبختی
در سایهٔ ناپایداری ها

شبها که می‌چرخد نسیمی گیج
در آسمان کوته دل‌تنگ
شب‌ها که می‌پیچد مهی خونین
در کوچه‌های آبی رگها
شب‌ها که تنهائیم
با رعشه‌های روحمان، تنها–
در ضربه‌های نبض می‌جوشد
احساس هستی، هستی بیمار

«در انتظار دره‌ها رازیست»
این را به روی قله‌های کوه
بر سنگ های سهمگین کندند
آن‌ها که در خط سقوط خویش
یکشب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند

«در اضطراب دستهای پر،
«آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانه‌ها زیباست»

این را زنی در آب‌ها میخواند
در آب‌های سبز تابستان
گوئی که در ویرانه ها می‌زیست

ما یکدگر را با نفس‌هامان
آلوده می‌سازیم
آلودهٔ تقوای خوشبختی
ما از صدای باد می‌ترسیم
ما از نفوذ سایه‌های شک
در باغ های بوسه‌هامان رنگ می‌بازیم
ما در تمام میهمانی‌های قصر نور
از وحشت آوار می‌لرزیم

* *

اکنون تو اینجائی
گسترده چون عطر اقاقی‌ها
در کوچه‌های صبح
بر سینه‌ام، سنگین
در دست‌هایم ، داغ
در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش
اکنون تو اینجائی

چیزی وسیع و تیره و انبوه
چیزی مشوش چون صدای دوردست روز
بر مردمک های پریشانم
میچرخد و میگسترد خود را
شاید مرا از چشمه میگیرند
شاید مرا از شاخه می‌چینند
شاید مرا مثل دری بر لحظه‌های بعد میبندند
شاید...
دیگر نمی‌بینم.
* *

ما بر زمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه میباریم
ما «هیچ» را در راه‌ها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه می‌پیمود

افسوس، ما خوشبخت و آرامیم
افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت، زیرا دوست می‌داریم
دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست

فروغ فرخزاد
بر آب‌های سبز تابستان

#ادبیات #شعر #هنر #شاعران_ایران #ادبیات_فارسی #شعر_فارسی #شعر_معاصر #شعر_سپید #شعر_نو #فروغ_فرخزاد #احمد_شاملو #نیما_یوشیج #مهدی_اخوان_ثالث #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #فریدون_مشیری #سهراب_سپهری #هوشنگ_ابتهاج #رضا_براهنی #حسین_پناهی #حسین_منزوی #نصرت_رحمانی #بیژن_نجدی #عکس_نوشته #مینیمال

اینستاگرام فروغ فرخزاد