آن که مست آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت درِ این خانه ندانم...
آن که مست آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهاییِ ما را به رخِ ما بکشد
تنه ای بر درِ این خانه ی تنها زد و رفت
دلِ تنگش سرِ گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگِ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شبِ توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دستِ تُهی
پشتِ پا بر هوسِ دولتِ دنیا زد و رفت
بس که اوضاعِ جهان در هم و ناموزون دید
قلمِ نسخ برین خطِ چلیپا زد و رفت
دلِ خورشیدی اش از ظلمتِ ما گشت ملول
چون شفق بال به بامِ شبِ یلدا زد و رفت
همنوای دلِ من بود به تنگامِ قفس
ناله ای در غمِ مرغانِ هم آوا زد و رفت.
هوشنگ ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهاییِ ما را به رخِ ما بکشد
تنه ای بر درِ این خانه ی تنها زد و رفت
دلِ تنگش سرِ گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگِ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شبِ توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دستِ تُهی
پشتِ پا بر هوسِ دولتِ دنیا زد و رفت
بس که اوضاعِ جهان در هم و ناموزون دید
قلمِ نسخ برین خطِ چلیپا زد و رفت
دلِ خورشیدی اش از ظلمتِ ما گشت ملول
چون شفق بال به بامِ شبِ یلدا زد و رفت
همنوای دلِ من بود به تنگامِ قفس
ناله ای در غمِ مرغانِ هم آوا زد و رفت.
هوشنگ ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج