من از میانِ ریشههای گیاهانِ گوشتخوار میآیم و مغزِ من هن...
من از میانِ ریشههای گیاهانِ گوشتخوار میآیم
و مغزِ من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانهایست
که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.
وقتی که اعتمادِ من
از ریسمانِ سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلبِ چراغهای مرا
تکهتکه میکردند
وقتی که چشمهای کودکانهی عشق مرا
با دستمالِ تیرهی قانون میبستند
و از شقیقههای مضطرب آرزوی من
فوارههای خون به بیرون میپاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز،
به جز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم، باید، باید، باید
دیوانهوار دوست بدارم
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظهی آگاهی
و نگاه و سکوت
اکنون نهالِ گردو
آنقدر قد کشیده
که دیوار را برای برگهای جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجاتدهندهات را
آیا زمین که زیر پای تو میلرزد
تنهاتر از تو نیست؟
پیغمبران، رسالت ویرانی را
با خود به قرنِ ما آوردند
این انفجارهای پیاپی،
و ابرهای مسموم،
آیا طنین آیههای مقدس هستند؟
ای دوست، ای برادر، ای همخون!
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتلِ عام گلها را بنویس!
همیشهخوابها
از ارتفاعِ سادهلوحی خود پرت میشوند و میمیرند...
فروغ فرخزاد
بخشی از شعر پنجره
#فروغ_فرخزاد
#فروغ #فروغ_خوانی
#شعر_نو #شعر_سپید #شعر_معاصر #شعر
#احمد_شاملو #شاملو #مولانا #حافظ #سعدی #ادبیات #شاعر #هوشنگ_ابتهاج #امیر_هوشنگ_ابتهاج #مهدی_اخوان_ثالث #فریدون_مشیری #شهریار #حسین_منزوی
اینستاگرام فروغ فرخزاد
و مغزِ من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانهایست
که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.
وقتی که اعتمادِ من
از ریسمانِ سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلبِ چراغهای مرا
تکهتکه میکردند
وقتی که چشمهای کودکانهی عشق مرا
با دستمالِ تیرهی قانون میبستند
و از شقیقههای مضطرب آرزوی من
فوارههای خون به بیرون میپاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز،
به جز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم، باید، باید، باید
دیوانهوار دوست بدارم
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظهی آگاهی
و نگاه و سکوت
اکنون نهالِ گردو
آنقدر قد کشیده
که دیوار را برای برگهای جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجاتدهندهات را
آیا زمین که زیر پای تو میلرزد
تنهاتر از تو نیست؟
پیغمبران، رسالت ویرانی را
با خود به قرنِ ما آوردند
این انفجارهای پیاپی،
و ابرهای مسموم،
آیا طنین آیههای مقدس هستند؟
ای دوست، ای برادر، ای همخون!
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتلِ عام گلها را بنویس!
همیشهخوابها
از ارتفاعِ سادهلوحی خود پرت میشوند و میمیرند...
فروغ فرخزاد
بخشی از شعر پنجره
#فروغ_فرخزاد
#فروغ #فروغ_خوانی
#شعر_نو #شعر_سپید #شعر_معاصر #شعر
#احمد_شاملو #شاملو #مولانا #حافظ #سعدی #ادبیات #شاعر #هوشنگ_ابتهاج #امیر_هوشنگ_ابتهاج #مهدی_اخوان_ثالث #فریدون_مشیری #شهریار #حسین_منزوی
اینستاگرام فروغ فرخزاد