در نظرگاهِ تو من گر که دگراندیشم با خبر باش که...

در نظرگاهِ تو من گر که دگراندیشم با خبر باش که بر
در نظرگاهِ تو من گر که دگراندیشم
با خبر باش که بر پُشتِ خبر اندیشم

تو بر آنی که شود رقص و جلافت ممنوع
من به عُزلتکده ی اهلِ هُنر اندیشم

تو به هر شیشه نگاهت که بر آن جیوه زدند
من به هر آینه بر بُعدِ نظر اندیشم

تو بر امواج نظر داری و دریایِ فَراخ
من به ذاتِ صدف و خَلقِ گُهر اندیشم

تو سَحَر را به رکوع و به سجودت بینی
من بر آن حکمتِ اشراقِ سَحَر اندیشم

تو به گُلگشت نظر جانبِ گُل ها داری
من به گُلزار به ترکیبِ ثَمر اندیشم

تو سرِ جنگ و ظفر داری و افزون طلبی
من به انسان کُشی و تیغ و تبر اندیشم

تو به کف بُمبِ اَتُم داری و امحاءِ حیات
من بر این عِلم و فنِ رو به خطر اندیشم

تو به جمعیّتِ مسجد سرِ مِنبَر نگری
من به گُمراهی دستار به سر اندیشم

حال برگو که ز ما کیست دگراندیشی
تو هدر گشتی یا من به هدر اندیشم

رحیم معینی کرمانشاهی

#معینی_کرمانشاهی #رحیم_معینی_کرمانشاهی