ثبت نام
/
ورود
برو آنجا که تورا منتظرند… اخوان_ثالث عکس؛ معین ب
روایت کیارستمی از اخوان یک_سکانس_از_زندگی اخوان
من می خواهم زندگی ام بگذرد من زندگی می کنم برای ا
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز
آیههای زمینی آنگاه خورشید سرد شد و برکت از زمی
گذران تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر ن
چه روزگار تلخ و سیاهی نان نیروی شگفت رسالت را مغل
انگار مادرم گریسته بود آن شب چه روشنایی بیهوده ای
باز هم قلبی به پایم اوفتاد باز هم چشمی به رویم خ
با من رجوع کن با من رجوع کن به ابتدای جسم به مرکز
اکنون نزدیکتر بیا و گوش کن به ضربههای مضطرب عشق
درست است که مرگ هم یکی از قوانین طبیعت است اما ان