دواثر از خانوم آرزوبیرانوند خط به خط و یادگاری
"از به روی سنگ بودن "یادگاری" خسته ام
از هجوم گریه چون ابر بهاری خسته ام
هر چه گفتم از غم دل در دلی جایم نشد
از قفس ، از بغض، مانند قناری خسته ام
وحشت از هر سو مرا با هر کسی بیگانه کرد
دیگر از این چشمها بودن"فراری" خسته ام
هیچ رودی سمت دریایی مرا راهی نکرد
تا کجا ،تا کی، شبیه چشمه جاری؟خسته ام
خواب تنها جایگاه ِ امن ِ من در زندگیست
چون ز بیداری بدون هیچ کاری خسته ام
دست را بر تخته ای از شعر پارو کرده ام
روبرو با موجهای بی شماری ،خسته ام
خاک من از زخمه ی پای کسی زخمی نشد
چون مکانی بکر از چشم انتظاری خسته ام
دست بردار از شکایت دست بر رویم بکش
تا ببینی تا تو در حد غباری خسته ام
آمدم تنها بخوانم پیش تو این شعر را
میروم با من اگر کاری نداری، خسته ام"
....
"خیال کن که نفس های آخرت باشد
و باز جای کسی، مرگ، همسرت باشد
هزار بار بمیری و باز برگردی
پدر که درد و غم و غصه مادرت باشد
که دست های تو خالی تر از خودت بشود
و پرترین سهمت از جهان سرت باشد
شبیه دفتر یک بچه خط خطی باشی
خطوط مرگ بر اندام لاغرت باشد
که رو به رویت اگر آینه قرار دهی
رفیق و دشنه فقط در برابرت باشد
چه سخت میشود از شرح حال، شعر نوشت
که غول آخر این قصه دفترت باشد"
.....
خط به خط، اشکنویسی مرا میخوانی
رفتنت، رفتنِ جان است، خودت میدانی
مثل هر بار که بستی و نرفتی، این بار
چمدان باز کن و باز بگو میمانی
هی مرا پس زدی و پیش کشیدی، نکند
پای برگشت نداری که مرا میرانی؟
بروی باغچهی قالی نُه متری ما
خشک خواهد شد از این غصّه که میافشانی
هر چه گفتم که بمان،فایده انگار نداشت . . .
رفتنت، رفتن جان است، خودت میدانی!
#آرزوبیرانوند