به زودی و میکشد دو شعر از آرزوبیرانوند

به زودی و میکشد دو شعر از آرزوبیرانوند

"من به زودي به نبودن هايت عادت ميكنم
از غم ات ميميرم و يك خواب راحت ميكنم

پر فريادم اگر بغض سكوتم بشكند
حرمت عشق گذشته را رعايت ميكنم

به كسي كه پيش اويي . آه حتي گاه من
به خودم كه با تو بودم هم حسادت ميكنم

از تماشاي تو در يك قاب كوچك خسته ام
خسته ام آري .ولي دارم نگاهت میکنم

رفته رفته عشق من نسبت به تو كم ميشود
تا كه روزي كاملا احساس نفرت ميكنم

من به زودي . . .

من به زودي به خودم به خاطراتم به دلم
مثل تو حتي به احساسم خيانت ميكنم"
......


آخرش این شعرها چون دار من را می کشد
طعم تلخ دوری از دلدار من را می کشد

عشق از روی نیاز و عشق از روی هوس
در سرم جنگ است؛ این افکار من را می کشد

قبل از هر تصمیمی وُ قبل از عمل کردن به آن
می نویسم از تو وُ این کار من را می کشد

چند وقتی می شود مضمون تکراری شده
مرگ یک شاعر! همین تکرار من را می کشد

واژه ها قهرند با من ، مثل قبلا نیستند
گر شود ذوقم چنین بیمار من را می کشد

بغض ها بینِ گلو تا خواب باشد بهتر است
بغص وقتی می شود بیدار من را می کشد

(( بغض وقتی می رسد شاعر نباشی بهتر است ))
بغض هایی که شده بسیار من را می کشد

دست آخر انچه میمیرد احساس است و عقل
در میان واژه هایش" آرزو "را میکشد