آنسوى شیشه در خیابان باران میبارد و اینسوى شیشه من دارم در ...

آنسوى شیشه در خیابان باران میبارد و اینسوى شیشه م
آنسوى شیشه در خیابان باران میبارد و اینسوى شیشه من دارم در اتوبوس غرق میشوم…همه مسافران ایستاده و نشسته کارى به منِ تنهاى یک گوشه کز کرده ندارند..یکى روزنامه میخواند یکى با موبایلش سرگرم شده چند نفرى هم با هم به صحبت میگذرانند…اما من و یک پسر نوجوان که دست به دستگیره گرفته و ایستاده، داریم غرق میشویم هر قدر بیشتر میگذرد بیشتر معلوم میشود که ما در حال غرق شدن هستیم و مسافران از ما کمى فاصله میگیرند…این یکى از مشکلات روزهاى بارانى شهر ماست…عاشقهایى که در روزهاى بارانى غرق میشوند همه جا زیادند…زیر سقف ساختمانها و داخل کافه ها…در مترو ها و اتوبوسها…در رستورانها و سالنهاى تئاتر و کنسرت…در کتابخانه ها و سینماها و گالرى ها…در مدرسه ها و دانشگاه ها و اداره ها و…روزهاى بارانى تعداد زیادى عاشقهایى را میبینى که با لباسهاى خشک در حال غرق شدن هستند…صداى بارانى که به پنجره میزند دیگر دارد نفس کشیدن را برایم سخت میکند…سرآسیمه از راننده اتوبوس درخواست میکنم اجازه دهد پیاده شوم.حالم را که میبیند پیاده ام میکند…دست و پا میزنم تا خودم را به خیابان برسانم ،میدوم زیر باران….نفسم بالا مى آید…
باران نجاتم داد…باران نجاتم داد…وگرنه زیر صداى خنک قطره ها و بار خاطره هاى سبکى که انگار پروانک ها روى بالهایشان حمل میکنند حتما غرق شده بودم…غرق شدن یعنى مردن…ترس دارد…
اتوبوس از رو به رویم عبور میکند…خیس خیس سر بالا میاورم نوجوان را میبینم که از اتوبوس پیاده نشده بود…به گمانم قصد کرده زیر باران نرود و همه چیز را همین حالا داخل همان اتوبوس تمام کند…
نوجوان غرق میشود
#ehsankarami
#photobyme

اینستاگرام EHSAN KARAMI احسان کرمى