ثبت نام
/
ورود
ونسان ونگوگ از آب مروارید رنج میبرد و به نوعى کور
آنسوى شیشه در خیابان باران میبارد و اینسوى شیشه م
صدایت شاه کلید در بسته قلب من بود حرف زدى دلم باز
از تو گریزى ندارم… هرجا که باشم انگشتِ اشاره نشان
اتفاقها مى افتند… گاه مثل میوه اى رسیده از سرِ ش
میدونى عشق نرفته روزاى رفته یعنى چى… آقاجانعشق اگ
عزیزم آدم به انتظار زنده استدر ذات انتظار امید هس
تو همان نورى که هر جا بتابى تماشا میسازى… تماشا م
تمام هیاهوى عالم در سر من است سر من زباله دان صدا
ساکن ساحل عیش و آرامش شدن کابوس قایقها است احسان_
من فکر میکنم مردمان پس از ما در تاریخ خواهندخواند
زیرِ زمینِ این سیاره، آبادى ِ مردگان است و روى