یادم هست نمایشِ کالیگولا را روی صحنه داشتم به کارگردانی هما...

یادم هست نمایشِ کالیگولا را روی صحنه داشتم به کار
یادم هست نمایشِ کالیگولا را روی صحنه داشتم به کارگردانی همایون غنی زاده عزیزم.
سال ۸۸ بود ، هیچ عادت ندارم جویای مهمان‌های اجرا باشم!
شنیدم «بهمن فرمان‌آرا » در سالن است. هنوز و مدام اضطراب صحنه را دارم ، اما انگار با آمدنِ مردی که بسیار دوستش داشتم و نگاهش به زیستن و ساختن برایم پُر بود از شعف ، آن اضطراب همیشگی را دوچندان کرد.
نمایش تمام شُد، آمدند پُشت صحنه و از آنجا شُد که به ایشان نزدیک شُدم .
چند هفته بعد من را دعوت کردند به ناهار در منزلشان، کوچکترین بودم در جمع!
از همه نظر سن و سواد و تجربه و …
نزدیک به سالِ نو بود به رسم خانه ایشان دور میز ناهار هر کس وقتی داشت تا صحبتی کُنَد.
آن روز بیشتر فهمیدم چه کسانی برای این خاک روزها سپری کردند و ساختن‌ها کردند.
شبیه به خواب بود سر می‌گرداندم تکه ای از تاریخ نشسته بود.
نوبتِ سیمین بهبهانی شُد ، ایشان گفتند: شعری گفتم همآن‌را می‌خوانم.
وقتی تمام شُد صدای دست‌ها بلند شُد و عمو بهمن رو به آقای کیارستمی کرد و گفت : عباس جان نوبت شماست، حرفی، نکته‌ای( با همان خنده‌های همیشگی)
آقای کیارستمی روی مبل تکی رو به حیاط خانه نشسته بودند بعد از کمی سکوت گفتند : من خاطره‌ام را باید بعدها تعریف کنم!
سال‌ها بعد بگویم:
«یک روز خانه بهمن فرمان‌آرا بودم باد بیدِ حیاط را تکان میداد و سیمین بهبهانی شعر می‌خواند.»
و من چشمانم را بستم و در دلم گفتم:
خدایا چه خوب که من در این خاطره بودم…
.
همه اینها را گفتم تا یاد کنم از نسلی که هر چه هست از آنهاست و هر چه نیست از نبودشان، تمامِ کسانی که حضورشان برای این خاک نعمت شُد و فرصتی برای نسلی بعد، نسلی جوان که تازه بودن و زیستن را فهم کنند.
.
امروز هشتاد سالگی یکی از آن‌هاست، هشتاد سالگی «بهمن فرمان آرا» و من می توانم سا‌ل های دیگر از ایشان به نام و دیدارشان یاد کنم.
.
الهی نفسِ شما جاری، قُربانِ روی ماهتان
عمو بهمن جان
.
عکس را مسعود اشتری عزیز برداشته / حکایت دریا کارگردان : بهمن فرمان آرا
ashtarymasoud

اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر