تنها نشسته‌ایم و چه بی جا نشسته‌ایم

تنها نشسته‌ایم و چه بی جا نشسته‌ایم اشکیم و روی د
تنها نشسته‌ایم و چه بی جا نشسته‌ایم
اشکیم و روی دیده‌ی بینا نشسته‌ایم

ای ابر غم ببار در این کام پر عطش
همچون صدف به دامن دریا نشسته‌ایم

از ننگ ماست شهرت پاکیزه‌دامنان
ای دل به ما مخند که رسوا نشسته‌ایم

دیشب گذشت مِی بده، امروز بگذرد
در انتظار رفتن فردا نشسته‌ایم

فرجام نیست در شب جاوید این دیار
ای صبح همتی که به شب‌ها نشسته‌ایم

ما خود سیاه‌ مهره‌ی نردیم و ای دریغ
در گیر و دار حل معما نشسته‌ایم

"حافظ" پس از تو هر غزلی ساختند ، مُرد
در انتظار رفتن "نیما" نشسته‌ایم

نصرت رحمانی

#نصرت_رحمانی