ثبت نام
/
ورود
از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان قربان مردمکه
میان تاریکی ترا صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده
ساعت ١٠ شب است همه خوابیدهاند و من تنهای تنها
” موج “ تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرک
میدویدم در بیابانهای وهم انگیز مینشستم در کنار
من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امید
ذهنم مشغول و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر
پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت
زادروز فروغِ شعر و ادب فارسی خجسته باد ☘️ مرگ من
تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نش
بگذار... بگذار هر چه نمی خواهند بگوئیم بگذار هر