جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست

جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طا
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست

مدام آتش شوق تو در درون من است
چنانکه یک دم از آن آتشم رهائی نیست

وفا نمودن و بر گشتن و جفا کردن
طریق یاری و آئین دل ربائی نیست

ز عکس چهره ی خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنائی نیست

من از تو بوسه تمنا کجا توانم کرد
چو گرد کوی توام زَهره ی گدائی نیست

به سعی ، دولت وصلت نمی شود حاصل
محققست که دولت به جز عطائی نیست

عبید پیش کسانی که عشق می ورزند
شب وصال کم از روز پادشاهی نیست

عبید زاکانی

##عبید_زاکانی