صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1343

صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1343

صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل

تا چه باشد عاقبتشان وای دل ای وای دل

گر امان خواهی امانی ندهدت آن بی‌امان

می‌کشد جان را از این گل تا به سربالای دل

هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشته‌ای

گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل

قلزم روحست دل یا کشتی نوحست دل

موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل

شور می نوشان نگر وان نور خاموشان نگر

جملگی سر گشت آن کو مرد اندر پای دل

گرد ما در می‌پری ای رشک ماه و مشتری

آمدی تا دل بری ای قاف و ای عنقای دل

ای که کالیوه بگشتی در جهان با پر جان

هیچ دیدی شیوه‌ای تو لایق سودای دل