امروز بحمدالله از دی بترست این دل - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1341
امروز بحمدالله از دی بترست این دل
امروز در این سودا رنگی دگرست این دل
در زیر درخت گل دی باده همیخورد او
از خوردن آن باده زیر و زبرست این دل
از بس که نی عشقت نالید در این پرده
از ذوق نی عشقت همچون شکرست این دل
بند کمرت گشتم ای شهره قبای من
تا بسته بگرد تو همچون کمرست این دل
از پرورش آبت ای بحر حلاوتها
همچون صدفست این تن همچون گهرست این دل
چون خانه هر مؤمن از عشق تو ویران شد
هر لحظه در این شورش بر بام و درست این دل
شمس الحق تبریزی تابنده چو خورشیدست
وز تابش خورشیدش همچون سحرست این دل