در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم خوش تر که به پیمانه هجران ت...
در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم
خوش تر که به پیمانه هجران تو ، قندم
آرامش دل خواسته ای نیست میسّر
جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم
آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند دل خورشید پسندم
هر چند که بس رشته ی زلفم به کمین است ،
امّا ، نه من آن بسته ی هر سست کمندم
عشق آن قدر از موی تو زنجیر به هم بافت
تا ساخت کمندی که کشانید به بندم
با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن
گیرم که به هر شیوه ، دل از مهر تو کندم
امّا چه کسی لایق عشق است به جز تو ؟
بی تو دل سر گشته به مهر که ببندم ؟
حسین منزوی
#حسین_منزوی
خوش تر که به پیمانه هجران تو ، قندم
آرامش دل خواسته ای نیست میسّر
جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم
آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند دل خورشید پسندم
هر چند که بس رشته ی زلفم به کمین است ،
امّا ، نه من آن بسته ی هر سست کمندم
عشق آن قدر از موی تو زنجیر به هم بافت
تا ساخت کمندی که کشانید به بندم
با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن
گیرم که به هر شیوه ، دل از مهر تو کندم
امّا چه کسی لایق عشق است به جز تو ؟
بی تو دل سر گشته به مهر که ببندم ؟
حسین منزوی
#حسین_منزوی