سخت بر دیوار، تن، چون پیرهن پیچیده ام کس نپیچد گرد خود اینس...

سخت بر دیوار، تن، چون پیرهن پیچیده ام کس نپیچد گر
سخت بر دیوار، تن، چون پیرهن پیچیده ام
کس نپیچد گرد خود اینسان که من پیچیده ام

از برای یک مگس روزی، بسان عنکبوت
تارها بر دست و پای خویشتن پیچیده ام

سالکی گفتا چه داری آرزو؟ گفتم، سکوت-
معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام

عشقهای زنده را با سخت جانی یک بیک
از برای گور کردن در کفن پیچیده ام

از کنار گلشن هستی گذر کردم ولی
دسته ای گل ز طرف هر چمن پیچیده ام

خالی از هر قید و شرطی دوست دارم دوست را
گرد این آتش بشوق سوختن پیچیده ام

لفظ ومعنی را بهم با نکته سنجی های خویش
از برای بحث بزم اهل فن پیچیده ام

معینی کرمانشاهی

#معینی_کرمانشاهی