فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کس...
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن وشیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
...
آن طفل که چون پیر ازین قافله در ماند
...وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میاندیش
گاه پیشروی پی و شد گاه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیداد گری آمد و فریاد رسی رفت
این عمر سبک سایه ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
شعر از : هوشنگ ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن وشیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
...
آن طفل که چون پیر ازین قافله در ماند
...وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میاندیش
گاه پیشروی پی و شد گاه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیداد گری آمد و فریاد رسی رفت
این عمر سبک سایه ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
شعر از : هوشنگ ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج