عاشقم، در کوی جانان می روم جان در بغل

عاشقم، در کوی جانان می روم جان در بغل می برم بر دیدنش صد چشم حیران دربغل سوختیم از حسرتش، چاک گریبان باز کن چند خواهی داشتن آیینه پنهان در بغل من حدیث عاشقی با کس نمی گویم ولی چون توان پوشیدن این چاک گریبان در بغل؟ در بهای بوسه ای گر جان و سر خواهد ز من می برم در پیش او هم این و هم آن در بغل محتسب با می پرستان سخت گیری می کند کاشکی امشب نبود این شیشه پنهان در بغل حاجتی گر اوفتد پیش کریمی می برم کو نهد هر مور را ملک سلیمان در بغل شاید آن شیرین شمایل بوسه ای بخشد به من می برم در پیش او سی جزو قرآن در بغل "نظمی" این قول غزل با من نه امروزی بود می روم در روز محشر نیز دیوان در بغل نظمى تبريزى #نظمی_تبریزی