گریز از هم گریختیم وآن نازنین پیاله ی دلخواه را دریغ بر خا...
گریز
از هم گریختیم
وآن نازنین پیاله ی دلخواه را دریغ
بر خاک ریختیم
جانِ من و تو تشنه ی پیوندِ مهر بود
دردا که جانِ تشنه ی خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میانِ ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدارِ ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
وآن عشقِ نازنین که میانِ من و تو بود
دردا که چون جوانیِ ما پایمال گشت
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیزِ عاشقانه ی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو باز آمدم ولی
هر بار دیر بود
اینک من و توییم دو تنهای بی نصیب
هر یک جدا گرفته رهِ سرنوشتِ خویش
سرگشته در کشاکشِ طوفانِ روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشتِ خویش
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
از هم گریختیم
وآن نازنین پیاله ی دلخواه را دریغ
بر خاک ریختیم
جانِ من و تو تشنه ی پیوندِ مهر بود
دردا که جانِ تشنه ی خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میانِ ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدارِ ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
وآن عشقِ نازنین که میانِ من و تو بود
دردا که چون جوانیِ ما پایمال گشت
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیزِ عاشقانه ی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو باز آمدم ولی
هر بار دیر بود
اینک من و توییم دو تنهای بی نصیب
هر یک جدا گرفته رهِ سرنوشتِ خویش
سرگشته در کشاکشِ طوفانِ روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشتِ خویش
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه