دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فرد ساخته ب...

دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فر
دید مجنون را یکی صحرانورد
در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم
می زند حرفی به دست خود رقم

گفت : ای مفتون شیدا چیست این؟
می نویسی نامه سوی کیست این؟

هر چه خواهی در سوادش رنج برد
تیغ صرصر خواهدش حالی سترد

کی به لوح ریگ باقی ماندش
تا کسی دیگر پس از تو خواندش؟

گفت : شرح حسن لیلی می دهم
خاطر خود را تسلی می دهم

می نویسم نامش اول وز قفا
می نگارم نامه ی عشق و وفا

نیست جز نامی از او در دست من
ز آن بلندی یافت قدر پست من

ناچشیده جرعه ای از جام او
عشق بازی می کنم با نام او

نورالدین عبدالرحمن جامی

#جامی