فردای دیگر آمد و شد فصل نوبهار گل خنده زد ز باد صبا طرف جوی...

فردای دیگر آمد و شد فصل نوبهار گل خنده زد ز باد ص
فردای دیگر آمد و شد فصل نوبهار
گل خنده زد ز باد صبا طرف جویبار
پیک صبا به ساقی شیرین زبان بگو
کوته بود زمان برسان جام خوش گوار
شد وقت آنکه دست دهد رخصت حضور
پایان رسد ز وصل رخت روز انتظار
فتح الفتوح می کند این ابر نو به دشت
ریزد به روی سبزه همانند زلف یار
دیگر هوای نفس غمینم نمی کند
زین باد خوش نسیم که دهد بر دلم قرار
دادم امان زمان که دگر باره خوش شوم
وز لطف بی کران خطا بخش کردگار
این قلب نازکم که سرای محبت است
پاکست در معاینه چون دُر شاهسوار
مطرب بزن ز پرده اسرار گوشه ای
تا راه دوستی کنم از پرده آشکار
پروانه ام به شعله جان سوز عاشقی
دیوانه کس ندیده به کنجی برد قرار
در بارگاه عشق ( درخشان ) چه بلبلی
موزون کند کلام دری را به افتخار

درخشان تویسرکانی

#درخشان_تویسرکانی