از دست هركه هرچه ، بستانده و ستانی از دست تو ستانند با دست ...

از دست هركه هرچه ، بستانده و ستانی از دست تو ستان
از دست هركه هرچه ، بستانده و ستانی
از دست تو ستانند با دست آسمــــانی
كف رنج بیوه گانرا ، مال یتیـمه گانـرا
اموال این و آنرا حینی كه میـستانی
گیرم حیا نداری ، شرمی ز ما نداری
ترس از خدا نداری ؟ ای شیخ مامقانـی؟
تو كمتر از گدایی ، نان گــدا ربایی
گر غیر از این نمایی كی اندر این گرانی
هر روز می توانی ، خوانی بگسترانی
در خورد دعوت عام شایان میهمانی
ز پرتو سفارت ، وز شاهراه غارت
هم خوب میخوری وهم خوب میخورانی
دزدی وپاسبانی هم گرگ وهم شبانی
در هر دوحال گشتن ، الحق كه می توانی
گراین چنین نبودی دانی كنون چه بودی
میبودی آنكه قرآن ، در مقبری بخوانی
یك جامه دربرت بودهم بالش سرت بود
م گاه بسترت بود وآن نیز بود امانی
آن جبه سیاهت وآن چرب شبكلاهت
بد یادگار گویا ، از دوره كیانی
در جمله وجودت غیر از شپش نبودت
نی مسلكت مبرهن نی مسكنت معین
همچو خدای هر جا !حاضر زلا مكانی
یك خانه شهر داری یك خانه اسكو داری
از وقعه فلان و از غارت فلانی
این حشمت وحشم را وین كثرت درم را
این خانه ارم را ، والله در جوانی
گر خواب دیده بودی یا خود شنیده بودی
بر خویش .....بودی از فرط شادمانی
ای مایه خباثت ! ای میوه نجاست
اندر ره سیاست می بینمت روانی

#عشقی #میرزاده_عشقی