‎مرا با سوز جان بگذار و بگذر ‎اسیر و ناتوان بگذار و بگذر ‎...

‎مرا با سوز جان بگذار و بگذر ‎اسیر و ناتوان بگذار
‎مرا با سوز جان بگذار و بگذر
‎اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

‎چو شمعی سوختم از آتش عشق
‎مرا آتش به جان بگذار و بگذر

‎دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
‎بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

‎مرا با یک جهان اندوه جانسوز
‎تو ای نامهربان بگذار و بگذر

‎دو چشمی را که مفتون رخت بود
‎کنون گوهرفشان بگذار و بگذر

‎در افتادم به گرداب غم عشق
‎مرا در این میان بگذار و بگذر

‎به او گفتم: حمید از هجر فرسود!
‎به من گفتا: جهان بگذار و بگذر

‎حميد مصدق

#حمید_مصدق