ای گيسوان رهای تو از آبشاران رهاتر چشمانت از چشمه‌سارانِ ص...

ای گيسوان رهای تو از آبشاران رهاتر چشمانت از چشمه
ای گيسوان رهای تو از آبشاران رهاتر

چشمانت از چشمه‌سارانِ صافِ سحر با صفاتر

با تو برای چه از غربت دست‌هايم بگويم

ای دوست! ای از غم غربت من به من آشناتر

من با تو از هيچ ،‌ از هيچ توفان هراسی ندارم

ای ناخدای وجود من ! ای از خدايان خداتر

ای مرمر سينه‌ی تو در آن طرفه پيراهن سبز

از خرمن ياس ،‌ در بستر سبزه‌ها دلرباتر

ای خنده‌های زلال تو در گوش ذرات جانم

از ريزش می به جام آسمانی‌ تر و خوش صداتر

حسین منزوی

#حسین_منزوی