کرده ام خاک در میکده را بستر خویش میگذارم چو سبو دست به زی...

کرده ام خاک در میکده را بستر خویش میگذارم چو سبو
کرده ام خاک در میکده را بستر خویش

میگذارم چو سبو دست به زیر سر خویش

دست فارغ نشد از چاک گریبان ما را

آستینی نکشیدیم به چشم تر خویش

سرکشان را فکند تیغ مکافات از پای

شعله را زود نشانند به خاکستر خویش

بیخود از نشئه ی دیدار خودی میدانم

مست من! آینه را ساخته ای ساغر خویش

بلبل ای گل همه دم همنفسانند "حزین"

بینوا من که جدا مانده ام از دلبر خویش

حزین لاهیجی

#حزین_لاهیجی