ثبت نام
/
ورود
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
خطی ؛ خبری ؛ هلهله ای از تو ندارم
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری یکی نشسته میان...
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شده ایم به جای گرمی ...
شعراز : محمد سلمانی آن روزها کـــــه شرط بقا قیل
آسمان آبی عرفان من چشمان توست
من کسی را از خودم دیوانه تر می خواستم
چه خوابی ست خوابی که ما دیده ایم؟ که یک بام و چند
چـــه وقت گــــل کند آیا شکوفه های تنت
ای داغ ننگ خورده به چین جبین تان دلگیرم از قرائت
جاری شده در ساز تو آواز جدایی
زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم