نامه‌ای به او عزیزم امروز داشتم در تو تامل می‌کردم و دیدم ع...

نامه‌ای به او عزیزم امروز داشتم در تو تامل می‌کرد
نامه‌ای به او
عزیزم
امروز داشتم در تو تامل می‌کردم و دیدم عجب لذتی دارد
ایستادن در خاطره تو و ماندن در عشقی که درخشان و پر نور تمام تاریکی‌های من را پُر کرد…
می‌دانی تامل چیزِ عجیبی‌ست، مفید است.
انگار در خوشی مانده باشی…
من تو را تامل می‌کنم، به تو فکر می‌کنم برای پایانی خوش.
تامل من را به وجد می‌آورد، تامل در تو، تامل در زندگی، تامل در دیدن…
برای همین هست که از زندگی به وجد می‌آیم ، چون تامل من را وادار به ارزش و ستایش لحظه‌ها می‌کند.
همانطور که در تو تامل می‌کنم…
تامل کیفیت من را دو چندان می‌کند.
در بوسیدنت
در نگاه‌کردنت
در تصور کردنت
تامل در زیستن باعث یک امر بدیهی می‌شود ، من را تازه نگه می‌دارد، باعث می‌شود به تمام شدنی‌ها فکر کنم و با درک نشدن‌ها و سختی‌ها زندگی را ادامه دهم.
زندگی با این باور که همیشگی نیست و روزی پایان خواهد داشت جای تنفر نیست و جای تامل است
جای تحمل نیست و جای تامل است.

«تامل»
برای من بوسیدنِ توست
هر چند بدانم
روزی نخواهی بود و نیستی و نیستم!
همین بوسیدنِ خوش را باید بی تملک قدر دانست، مثل هر چیز که هست و می‌دانیم مادام نیست.
شب را آرام بخوابی، تامل در زندگی تصورِ نور است برای فردا صُبح.
دوستت دارم
….
Artwork/ maryam.kuhestani

injagallery

اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر