عزیزم میدانی وقتی ناگهان اتفاقی میافتد دقیقن یعنی چه چقد...
عزیزم
میدانی وقتی ناگهان اتفاقی میافتد ، دقیقن یعنی چه؟
چقدر سوال دارم، دیروز فهمیدم دوری غمِ بزرگیست و ما خوشبخت نیستیم.
فهمِ اینکه چیزی ما را از خوشحالی و خوش بختی و نور دور می کُند ما را می رنجاند!رنج زایش زنده ماندن است.
اما ما چقدر به لابه لای رنجها نیاز داریم!
چرا نباید تمامِ انتظارها با آمدنی تبدیل به خوشی شود!؟
چرا نباید تمامِ مادران قبل از فرزندانشان و در خوابی عمیق زمین را ترک کنند؟
چرا تمام مرزها برای تمامِ انسانها باز نیست؟
چرا بیمار در بسترش از درد به خود میپیچد؟
چرا عاشقها بی معشوق میشوند؟
چرا جنگ هست که هر کسی رفت بر نگردد؟ یا حتی اگر برگشت بی تن و جان!
چرا بچهها میمیرند؟
چرا همه چیز به خوشی ختم نمیشود؟
چرا غم هست؟
چرا نباید خوشبخت بود؟
.
.
چقدر کاش داریم!
چقدر...
کاش رنج نبود ...نه !رنج آدم را زنده نگه میدارد.
یا کاش لابه لای رنجها خوشبختیهای عمیق بود تا رنجها سطحی بمانند و به قلبها نرسند.
عزیزم
فکر میکنم
ما به یک ناگهان نیاز داریم
و
ناگهان خوشبختی...
و ناگهان سلامت
ناگهان خبری
ناگهان آمدنت
ناگهان عشق
ناگهان شفا
ناگهان...
و
عجب معجزه ای دارد این ناگهان!
بی خبر از چیزی و خبر از آن.
انگار
پنجره را باز کنی و «بیبی یودا» نگاهت کُند و بدون دیالوگ تو را در آغوش بگیرد تا تمام اشکهایت را ببرد برای ماه.
و ناگهان
بیبی یودا
...
از نامه هایی به «او»
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر
میدانی وقتی ناگهان اتفاقی میافتد ، دقیقن یعنی چه؟
چقدر سوال دارم، دیروز فهمیدم دوری غمِ بزرگیست و ما خوشبخت نیستیم.
فهمِ اینکه چیزی ما را از خوشحالی و خوش بختی و نور دور می کُند ما را می رنجاند!رنج زایش زنده ماندن است.
اما ما چقدر به لابه لای رنجها نیاز داریم!
چرا نباید تمامِ انتظارها با آمدنی تبدیل به خوشی شود!؟
چرا نباید تمامِ مادران قبل از فرزندانشان و در خوابی عمیق زمین را ترک کنند؟
چرا تمام مرزها برای تمامِ انسانها باز نیست؟
چرا بیمار در بسترش از درد به خود میپیچد؟
چرا عاشقها بی معشوق میشوند؟
چرا جنگ هست که هر کسی رفت بر نگردد؟ یا حتی اگر برگشت بی تن و جان!
چرا بچهها میمیرند؟
چرا همه چیز به خوشی ختم نمیشود؟
چرا غم هست؟
چرا نباید خوشبخت بود؟
.
.
چقدر کاش داریم!
چقدر...
کاش رنج نبود ...نه !رنج آدم را زنده نگه میدارد.
یا کاش لابه لای رنجها خوشبختیهای عمیق بود تا رنجها سطحی بمانند و به قلبها نرسند.
عزیزم
فکر میکنم
ما به یک ناگهان نیاز داریم
و
ناگهان خوشبختی...
و ناگهان سلامت
ناگهان خبری
ناگهان آمدنت
ناگهان عشق
ناگهان شفا
ناگهان...
و
عجب معجزه ای دارد این ناگهان!
بی خبر از چیزی و خبر از آن.
انگار
پنجره را باز کنی و «بیبی یودا» نگاهت کُند و بدون دیالوگ تو را در آغوش بگیرد تا تمام اشکهایت را ببرد برای ماه.
و ناگهان
بیبی یودا
...
از نامه هایی به «او»
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر