ابریست کوچه کوچهدل منخداکند نم نمغزل بباردوطوفان بپاکند حسی...

ابریست کوچه کوچهدل منخداکند نم نمغزل بباردوطوفان
ابریست کوچه کوچه،دل من،خداکند
نم نم،غزل بباردوطوفان بپاکند
حسی غریب درقلمم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل رادوتاکند
مضمون داغ وواژه ومقتل بیاورید
شایدکه بغض شعرمراگریه واکند
باواژه های ازرمق افتاده آمدم
میخاست این غزل به شمااقتداکند
حالااجازه هست شماراازاین به بعد
این شعرسینه سوخته،مادرصداکند؟
...مادر!دوباره کودک بیتاب قصه ات
تااینکه لای لای توبااوچهاکند
یادش بخیرمادرم ازکودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیه ها
می برد با حسین شما آشنا کند
در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم
تا داغ سینه تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سروده ام:
باید دوباره غزل به عهدش وفا کند
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
...مجبور شد که دست علی را رها کند
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را بنظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات
این خاک معصیت زده را کربلا کند
زخمی کپ تو نشان علی هم نداده ای
چیزی نمانده که سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
... نگذار روز راز تو را برملا کند
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
با بغض، مردی از این کوچه ها گذشت
می رفت تا برای ظهورش دعا کند...
سعید بیاتانی

#التماس دعای شدید دارم....

اینستاگرام نهج البلاغه و کلام على (ع)