شِکل دستها را مرور کنیم، نگرفتنِ آنها ما را خواهد کُشت. ...
شِکل دستها را مرور کنیم، نگرفتنِ آنها ما را خواهد کُشت.
نبودِ روابط، نداشتنِ احساسات خطهای عمیقتری بر جسمِ ما خواهد کشید.
اشک نریختنها بالای سَرِ کسانی که از دست دادیم، دلداری ندیدنها و نکردنها برای کسانی که یکنفرِشان رفت، برای همیشه...
پدری، پسری، مادری، فرزندی، دوستی...
هر که بود و حالا نیست.
و همانقدر در خوشیها
آغوش نداشتنها، در فاصله دو شانه قرار نگرفتنها برای روزهای مبارکی که بود و گذشت، تولدها ، پیروزیها،بازگشتها...
هیچ چیزِ این بیماری من را نمیترساند، به غیر از از دست دادنها، نه حتی مرگها! مرگ به وقت خواهد رسید، دنبال بهانه است و هر وقت بیاید باید بَست و رفت.
نگرانِ معمولی شُدنم!
نگرانِ از دست دادنِ احساسات، همان عادت کردن به نیستها و نبودنها.
ترسم از این است که دلتنگی را عادت کنیم و کم کم مفهومش را از یاد ببریم.
عجب دورانِ سختیست!
یک «بیماری»دارد ما را عادت میدهد به مجازی بودن یا همان نبودن!
یک «بیماری» دارد فرصت ما را برای «دوستداشتنها » کمتر میکند.
لعنت به عادت ، که اگر بیاید ، سخت بتوان رَخت بست.
این روزها جداییها بر آغوشها پیروز شدهاند و این بسیار غمانگیزم میکند.
کاری هم نمیشود کرد، اسمش را نَبَر آنقدر وقیح است که در سینه لانه میکند! درست مجاور قلب!
جای خاطرات.
باید زندگی کرد ، واقعیت این است.
واقعیتی که ما میشناسیم و در فهمِ ما معنی میشود.
پَس دوستت دارم و تمامِ دلخوشیهمین است که دستم بر پهلویت گِرد و گَرم .
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر
نبودِ روابط، نداشتنِ احساسات خطهای عمیقتری بر جسمِ ما خواهد کشید.
اشک نریختنها بالای سَرِ کسانی که از دست دادیم، دلداری ندیدنها و نکردنها برای کسانی که یکنفرِشان رفت، برای همیشه...
پدری، پسری، مادری، فرزندی، دوستی...
هر که بود و حالا نیست.
و همانقدر در خوشیها
آغوش نداشتنها، در فاصله دو شانه قرار نگرفتنها برای روزهای مبارکی که بود و گذشت، تولدها ، پیروزیها،بازگشتها...
هیچ چیزِ این بیماری من را نمیترساند، به غیر از از دست دادنها، نه حتی مرگها! مرگ به وقت خواهد رسید، دنبال بهانه است و هر وقت بیاید باید بَست و رفت.
نگرانِ معمولی شُدنم!
نگرانِ از دست دادنِ احساسات، همان عادت کردن به نیستها و نبودنها.
ترسم از این است که دلتنگی را عادت کنیم و کم کم مفهومش را از یاد ببریم.
عجب دورانِ سختیست!
یک «بیماری»دارد ما را عادت میدهد به مجازی بودن یا همان نبودن!
یک «بیماری» دارد فرصت ما را برای «دوستداشتنها » کمتر میکند.
لعنت به عادت ، که اگر بیاید ، سخت بتوان رَخت بست.
این روزها جداییها بر آغوشها پیروز شدهاند و این بسیار غمانگیزم میکند.
کاری هم نمیشود کرد، اسمش را نَبَر آنقدر وقیح است که در سینه لانه میکند! درست مجاور قلب!
جای خاطرات.
باید زندگی کرد ، واقعیت این است.
واقعیتی که ما میشناسیم و در فهمِ ما معنی میشود.
پَس دوستت دارم و تمامِ دلخوشیهمین است که دستم بر پهلویت گِرد و گَرم .
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر