"بر سر مزار من مایست"
"بر سر مزار من مایست"
اینجا بر سر مزار من مایست
و اشک فراق مریز
من نمردم و جان نسپردم
من در آن گور نیستم
و به خواب ابد نرفتهام
من اکنون هزار نسیمم،
که به هر سو میگذرم
من برق آن الماسم،
که بر دانه برف نشسته است
من همان آفتابم،
که بر گندم زارهای رسیده میتابم
من همان باران لطیف پاییزم،
که بر دشت و صحرا میبارم.
آن هنگام که در سکوت صبحگاهی
از خواب برمیخیزی،
من همان پرندگان بال گشوده و خاموشم
که با شتاب، در پرواز مدور خویش
آسمان را میپیمایند.
و من همان ستارگان روشنم
که در آسمان شب میدرخشند.
مری الیزابت فرای
سخن شاعر در این است که
من نمردم و جان نسپردم
بلکه پشت پرده زمان از چشم شما پنهان شدم
و پنهانی من عین پیدایی من است
از آنکه وجودم چنان انبساطی یافته است
که همه پدیدههای شگفت طبیعت را در آغوش دارم
دور نیست که خانم "فرای" برخی از این تعبیرات زیبا را از منظومه معروف "آدونیس" وام گرفته باشد.
مرثیه معروف آدونیس که شلی در سوگ دوست نازنین خود، جان کیتس، سروده است،
نخست با فغان و شیون و زاری چنین آغاز میشود که:
من می گریم بر آدونیس
هان بگریید بر آدونیس
اگر چه اشکهای شما نمی تواند
زمهریر و یخبندان مرگ را ذوب کند.
اما در پایان ناگهان لحن شعر دگرگون میشود که:
آرام باشید، آرام باشید
او نمرده است او نخفته است
او از پرده حیات خاکی ما بیرون پریده است
و مرگِ او خود جان سپرده است
اینک او را در سپیده دم صبح و شکوه شبنم مشاهده کنید.
شعر از مری الیزابت فرای
ترجمه و توضیح: حسين الهى قمشهای
تصویر از Thomas Brooks
www.drelahighomshei.com
#بر_سر_مزار_من_مایست #مری_الیزابت_فرای #حسین_الهی_قمشه_ای #دکتر_الهی_قمشه_ای #الهی_قمشه_ای #قمشه_ای #اینستاگرام
#Do_not_stand_at_my_grave #Mary_Elizabeth_Frye #Drelahighomshei #Elahighomshei #Ghomshei #Instagram #Official
اینجا بر سر مزار من مایست
و اشک فراق مریز
من نمردم و جان نسپردم
من در آن گور نیستم
و به خواب ابد نرفتهام
من اکنون هزار نسیمم،
که به هر سو میگذرم
من برق آن الماسم،
که بر دانه برف نشسته است
من همان آفتابم،
که بر گندم زارهای رسیده میتابم
من همان باران لطیف پاییزم،
که بر دشت و صحرا میبارم.
آن هنگام که در سکوت صبحگاهی
از خواب برمیخیزی،
من همان پرندگان بال گشوده و خاموشم
که با شتاب، در پرواز مدور خویش
آسمان را میپیمایند.
و من همان ستارگان روشنم
که در آسمان شب میدرخشند.
مری الیزابت فرای
سخن شاعر در این است که
من نمردم و جان نسپردم
بلکه پشت پرده زمان از چشم شما پنهان شدم
و پنهانی من عین پیدایی من است
از آنکه وجودم چنان انبساطی یافته است
که همه پدیدههای شگفت طبیعت را در آغوش دارم
دور نیست که خانم "فرای" برخی از این تعبیرات زیبا را از منظومه معروف "آدونیس" وام گرفته باشد.
مرثیه معروف آدونیس که شلی در سوگ دوست نازنین خود، جان کیتس، سروده است،
نخست با فغان و شیون و زاری چنین آغاز میشود که:
من می گریم بر آدونیس
هان بگریید بر آدونیس
اگر چه اشکهای شما نمی تواند
زمهریر و یخبندان مرگ را ذوب کند.
اما در پایان ناگهان لحن شعر دگرگون میشود که:
آرام باشید، آرام باشید
او نمرده است او نخفته است
او از پرده حیات خاکی ما بیرون پریده است
و مرگِ او خود جان سپرده است
اینک او را در سپیده دم صبح و شکوه شبنم مشاهده کنید.
شعر از مری الیزابت فرای
ترجمه و توضیح: حسين الهى قمشهای
تصویر از Thomas Brooks
www.drelahighomshei.com
#بر_سر_مزار_من_مایست #مری_الیزابت_فرای #حسین_الهی_قمشه_ای #دکتر_الهی_قمشه_ای #الهی_قمشه_ای #قمشه_ای #اینستاگرام
#Do_not_stand_at_my_grave #Mary_Elizabeth_Frye #Drelahighomshei #Elahighomshei #Ghomshei #Instagram #Official