برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای من

برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای من از شقایق ها س
برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای من
از شقایق ها سَری ای تک گُلِ مینای من

من ز داغِ عشقِ تو شبها نخوابم تا سحر
خستگیم را ببین در چهره و سیمای من

زُلفِ تو مثلِ غزل لعلِ لبانت چون عسل
می سرایم شعرِ چشمانِ ترا رعنای من

با تو قلبم پر ز مهر و مهربانی می شود
بی تو میمیرم دگر ای یارِ بی همتای من

در فراقِ روی ماهت ناله ها سر داده ام
گر نیایی وای من، ای وای من، ای وای من

ای طبیبِ من بیا دردِ مرا درمان نما
من مریضِ عشقم و تو بوعلی سینای من

می کنم فرشِ دلم گسترده زیرِ پای تو
عاشقم بر خندها یت دلبر ودلدار من

شاعر(....)