شبست و دیده ی ما را بود بهانه ی اشک

شبست و دیده ی ما را بود بهانه ی اشک که چشم ؛ چشمه
شبست و دیده ی ما را بود بهانه ی اشک
که چشم ؛ چشمه ی دردست و خانه ؛ خانه ی اشک

منم درخت خزاندیده در جوانی خویش
که بر دمیده ز هر شاخه ام جوانه ی اشک

غم زمانه چه گویم ؟ که لحظه لحظه ی عمر
شود به دیده ی غمدیده دانه دانه ی اشک

به برق چشم غم آلوده ام چو می نگری
ببین به دیده ی دردآشنا نشانه ی اشک

چگونه زار نگریم به حال خسته ی خویش ؟
که دور ؛ دور غمست و زمان ؛ زمانه ی اشک

به مرغ عشق سفر کرده ام بگو ای باد !
بیا بیا که بود چشمم آشیانه ی اشک

غروب آمد و رنگ ( شفق ) ز غصه پرید
شبست و دیده ی ما را بود بهانه اشک

مجید شفق

#مجید_شفق