کلبه ای داشت جنگلی، پسرم

کلبه ای داشت جنگلی پسرم تبری شب گذاشت زیر سرم  گف
کلبه ای داشت جنگلی، پسرم
تبری شب گذاشت زیر سرم

گفت: ((اگر دشمنی به در بزند
گردنش را همین تبر بزند!))

تبر و تیغ بود و خواب نبود
خواب تا تیغ آفتاب نبود!

صبح گفتم: ((نه جای زیستن است
تیشه ات ریشه سوز خواب من است!

سر آسوده ات به بالین نیست
چاره ای کن که زندگی این نیست))

گفت: ((تا جهل رهبر بشر است
رمز آسودگی در این تبر است.

فریدون مشیری

#فریدون_مشیری