عرف و عادت را نه ، قانون را به رقص اورده ای

عرف و عادت را نه  قانون را به رقص اورده ای عقل را
عرف و عادت را نه ، قانون را به رقص اورده ای
عقل را مغبون و مغبون را به رقص اورده ای

فکر می کردم فقط گلها به وجد آیند و بس
تا که دیدم بید مجنون را به رقص اورده ای

در غم ریز و درشت زندگی حرفی نماند
غصه را در تو و بیرون را به رقص اورده ای

هر چه دیدم از جماد و از نبات از شور عشق
کوه را در خنده هامون را به رقص آورده ای

لحظه لحظه می نویسم ای قلم تاخیر چیست
قافیه باشد ، که مضمون را به رقص اورده ای

اجتهادی نو کن ای اندیشه عشق از من گریخت
ز انکه منطق ماند و افسون را به رقص آورده ای

بر سر منبر سخنرانی کنی ای ماه من
آنچنان مستی ، تریبون را به رقص اورده ای

من نمی دانم زمان را با چه جادو کرده ای
رفته را غمگین و اکنون را به رقص آورده ای

طعم دلچسب نگاهت جز پریشانی نداشت
شور کردی در رگم خون را به رقص اورده ای

#نورا 11 مهر 99