دلم گرفته به درد تو مبتلا شده ام

دلم گرفته به درد تو مبتلا شده ام میان بهت عجیبی خ
دلم گرفته به درد تو مبتلا شده ام
میان بهت عجیبی خدا رها شده ام

به اعتبار هر چه به غیر خودم فقط گفتم
دوباره مست و خراب سخن چرا شده ام

دلم گرفته زبانم خمش دو چشمم گرم
چه شد هوایی هر ناز و هر ادا شده ام

جواب چشم سیاهت به عهده ی من نیست
نگاه کن به دو چشمم که بی صدا شده ام

زبان از آتش گفتن اگر چه می سوزد
هزار تکه به تیغ قلم خدا شده ام

پریده رنگم و آشفته حال و بی سامان
بیا بیا و ببین از چه بی نوا شده ام

هر انچه بوده و دارم فدای عهد قدیم
فقط نگو به من ای جان که بی وفا شده ام

دریده پیرهن آرزوی من هر دم
خدا گذشته زمان گر چه بر فنا شده ام

دلم گرفته چه گویم بیان شود حالم
چگون از تو بریدم چرا جدا شده ام

نورا 7 مهر 99