شب از سکوتی آشنا و ناب سرشارست

شب از سکوتی آشنا و ناب سرشارست
شب از سکوتی آشنا و ناب سرشارست
عشق ؛ از نگاه مهربان تو گرانبارست

می جوشد از چشمش شراب این کهنه مست اما
هشیار کی خواهد شود مستی که هشیارست

دیوار گِل با گلُ ندارد فرق چندانی
وقتی که پیدا نیستی ؛ دیوار دیوارست

دردت به جان خسته ام گاهی نگاهی کن
برکه بدون ماه ؟! باور کن دل آزارست

در باتلاق عشق و بدنامی چه خواهد کرد
زیبای مغمومی که از خود نیز بیزارست

محمد_مهدی_ناصری