دست ساقی نکند درد که هوشیارم کرد

دست ساقی نکند درد که هوشیارم کرد جام می داد به دس
دست ساقی نکند درد که هوشیارم کرد
جام می داد به دست من و بیمارم کرد

من و سنگینی بار گنهم را چون دید
زود فریادرسی کرد و سبکبارم کرد

«من به این در نه پی حشمت و جاه آمده ام»
من اگر آمده ام عشق تو اجبارم کرد

بارها بر سر من زد که خدایش خوانم
بارها عقل در این مرحله انکارم کرد…

می روم رو به علی می زنم و بادا باد
دیگر آب از سر من رفت و گرفتارم کرد