چگونه یک مدیر موفق شویم ؟
چگونه یک مدیر موفق شویم ؟
چگونه یک مدیر موفق شویم ؟ مدیریت از مباحث مهم و اساسی هر سازمانی است. در تعریف اینکه آیا شما مدیر موفقی خواهید شد یا نه، عوامل زیادی نقش دارند. برای اینکه عنوان یک مدیر موفق به شما داده شود، باید از مهارتها و ویژگی های زیادی برخوردار باشید.خوشبختانه، مدیریت نیز مانند بسیاری از مهارتهای زندگی اکتسابی است و با تکرار و تمرین میتوانید در آن را به دست بیاورید. اگر در فکر این هستید که یک مدیر موفق باشید با مقاله چگونه یک مدیر موفق شویم ؟ همراه ما باشید تا به مدیری تبدیل شوید که همه دوستش دارید. در ادامه مقاله چگونه یک مدیر موفق شویم میخوانید:
در مقاله چگونه یک مدیر موفق شویم شما یاد خواهید گرفت که چگونه به یک مدیر موفق تبدیل شوید، اما این همه کار نیست. شما بعد از این که مدیر شدید باید قلمروی داشته باشید تا بتوانید در آن امپراطوری کنید، دفتر کار و نیروهایی داشته باشید تا بتوانید بر آنها حکومت کنید. معمولاً پیدا کردن شغل مناسب برای مدیریت کار کمی دشواری است، اما به شما قول میدهم که با خواندن مقاله شغلهای پر درآمد دنیا کارتان خیلی آسانتر میشود، چرا که در بروزترین مشاغل مدیریتی دنیا را معرفی کردهایم.
برای واژه مدیریت تعریف های بسیار گوناگونی ارائه شده است و هر صاحب نظری در مبحث مدیریت، تعریف ویژه خود را از مدیریت دارد.
مدیریت یعنی کار کردن به وسیله افراد و گروهها برای تحقیق هدف های سازمانی ،لازمه موفقیت آن است که همه مدیران به مهارت های اجتماعی و انسانی مجهز باشند .
به عبارت دیگر مدیریت عبارت است از دستیابی به هدف های سازمانی از طریق هدایت و رهبری ،بنابراین هرکسی حداقل در مراحل مشخصی از زندگی خود یک مدیر است.
مدیریت یعنی گرفتن کارهای انجام شده دیگران، اگر داستان آقای پت کریگان مدیر عامل شرکت جبرال موتور را بخوانید حتماً بهتری این ماجرا را متوجه میشوید.
پت کریگان (Pat Carrigan)، مدیر سابق یک مدرسهی ابتدایی که بعدها به سِمت مدیریت کارخانهی تولید قطعات جنرال موتورز رسید، میگوید: «من هیچ وقت قطعهای نساختهام، و هیچ برنامهای برای این کار ندارم. این شغل من نیست.
شغل من ساختن محیطی است که در آن قطعهسازان بتوانند مسئولانه قطعاتی سالم بسازند که از نظر قیمت، رقابتی باشد و همچنین به کار خود افتخار کنند. لازم نیست من حتماً بدانم که ساختن یک قطعه چه ارتباطی با این موضوعات دارد.»
مدیریت اساسی ترین و مهمترین رکن موفقیت یک سازمان و مجموعه می باشد. تفاوت مدیران موفق و ناموفق در طرز فکر و نوع اقداماتی که انجام می دهند اما همه افرادی که دارای دانش مدیریت هستند ، با قرار دادن یک مدل مدیریتی متناسب با مجموعهای که در آن فعالیت می کنند ،می توانند یک مدیریت موفق داشته باشند و منشاء تحولات و تغییرهای مثبت باشند .
مدیریت اساسی ترین و مهمترین رکن موفقیت یک سازمان و مجموعه می باشد. تفاوت مدیران موفق و ناموفق در طرز فکر و نوع اقداماتی که انجام می دهند اما همه افرادی که دارای دانش مدیریت هستند ، با قرار دادن یک مدل مدیریتی متناسب با مجموعهای که در آن فعالیت می کنند ،می توانند یک مدیریت موفق داشته باشند و منشاء تحولات و تغییرهای مثبت باشند .
شغل شما به عنوان مدیر، انجام دادن کار نیست، بلکه کمک کردن به دیگران در انجام کارهاست.
توضیح پت کریگان دربارهی مسئولیتهای مدیریتی نشان میدهد که مدیران باید به کارایی و اثربخشی در فرآیندها توجه داشته باشند. کارایی یعنی انجام کارها با حداقل تلاش، هزینه یا اتلاف.
کارایی به خودی خود برای تضمین موفقیت کافی نیست. باید مدیران در جهت رسیدن به اثربخشی نیز تلاش کنند. اثربخشی یعنی به انجام رساندن وظایف در جهت برآوردن اهداف سازمانی، مثل رضایتمندی مشتری و خدمات به مشتریان.
مدیران همیشه تلاش میکنند بهترین خودشان باشند، دست به هر کاری میزنند تا بتوانند کارها را خوب و طبق برنامه ریزی پیش بروند. نه تنها مدیران، بلکه ما هم این کار را انجام میدهیم. هر کسی مسئولیت مدیریت کردن زندگی خودش را به دوش میکشد؛ اگر نتواند خوب آن را مدیریت کند، حتماً در آینده به مشکلات بزرگی بر میخورد. کسی که نمیتواند از مدیریت کردن زندگی خود سربلند بیرون بیاید، چه انتظاری برای مدیریت کردن کارهای دیگر دارد؟
افرادی وجود دارند که در مدیریت کردن زندگی خود خیلی ضغیف عمل میکنند اما به این معنی نیست که اصلاً نمیتوانند کاری را مدیریت کنند. برای چند دقیقه بازیهای کودکی خودتان را مرور کنید؛ در اکثر این بازیها شما بدون این که خودتان متوجه شوید، از سیاستهای مدیریت استفاده کردهاید. یادتان است وقتی که کاپیتان تیم فوتبال محله میشدید چه کار میکردید؟
با اکثر کسانی کسانی که صحبت کردم گفتند هر کاری میکردند تا برنده شوند، بازیکنان را با توجه به مهارتی که داشتند در پستها میگذاشتند. ضد حملههایی طراحی میکردند که حریف را قافلگیر میکرد و بعضی وقتها هم کار به تقلب کردن و این حرفا میرسید. هر کاری که از دستشان بر میآید و امکان انجام دادنش وجود داشت را انجام میدادند تا بهترین نتیجه را به دست آورند.
پس به طور کلی همه ما به طور کلی مدیر هستیم، اما برای این که بهتر از گذشته خود شویم، لازم است که یکسری مهارتهایی را یاد بگیریم که باعث موفقیت ما میشود.
برای اداره یک کسب و کار کوچک هم باید مهارتهای مدیریت را بدانید.
قبل از این که مهارت های مدیران موفق را به شما توضیح دهیم، میتوانید بگوید مدیر خوب به چه کسی گفته می شود؟
به طور کلی مدیر خوب به کسی گفته میشود که دارای یکسری ویژگیهایی مثل آرامش، صداقت، پر انگیزه و … باشد؛ ویژگیهایی که میتواند تفاوت آنها با دیگران را در کار مشخص کند. برای اینکه بتوانید نقش رهبری و مدیریت حتی بخش کوچکی را به عهده بگیرید، حتماً باید از این مهارتها برخوردار باشید، چرا که این کاری بوده است که مدیران موفق در زندگی خود کردهاند. خوشبختانه ما در مقاله چگونه یک مدیر موفق شویم به صورت کامل و واضح تمامی این ویژگیها را برای شما توضیح دادهایم.
برخورداری از ویژگیهای شخصی به بهتر شدنِ شما و تعاملاتتان با دیگران کمک میکند و از شما مدیر موفقی میسازد که دیگران برای آن احترام قائلند و از پیروی کردن از او احساس رضایت میکنند.
برخی از این ویژگی ها عبارت اند از:
به عنوان مدیر موفق , نمی توانید زمانی که فشار بر روی شما است استراحت کنید. یک مدیر موفق در مواجهه با سختیها ناامید نمیشود و تواناییِ آرام ماندن در شرایط بحرانی حفظ میکند و سعی میکند که اوضاع را سر و سامان بدهد. مدیر مانند یک فرمانده در میدان نبرد است. یک فرمانده خوب هیچ وقت هیجانی با مسائل اطراف خودش رفتار نمیکند، تلاش میکند که در کمال برنامه ریزی درست را انجام بدهد.
یکی از رمزهای مدیران موفق دنیا، همین فاکتور آرامش در آشوب است. وقتی که همه سرشان گرم آشوب است، آنها از آب گل آلود ماهی خودشان را میگیرند.
وقتی که یک مدیر نمیتواند انگیزه خودش را شارژ کند، چه انتظاری دارد که بتواند انگیزه دیگران را بالا ببرد؟
خود انگیزشی، انگیزه راهندازی مجدد و مسئولیت پذیری شما را بالا میبرد. دو موردی که از هیچ وقت در لیست مهارتهای مدیریت نباید آنها را فراموش کرد. موفقیت مال کسانی است که انگیزه موفق شدن را دارند. پس بالا بردن انیگزه در موفقیت ما نقش اساسی دارد. افزایش انگیزه هم مثل مدیریت تکنیکهای مخصوص به خودش را دارد که همگی آنها را در مقاله بهترین راههای بالا بردن انگیزه به شما گفتهایم.
پس تمام تلاشتان را بکنید تا انرژی بدهید و انرژی دریافت کنید؛ انگیزه بدهید و انگیزه بگیرید. کار سختی نیست. افراد را با توجه به کوشش، تلاش و همچنین در نظر گرفتن توان شان تشویق کنیم. اگر احیاناً کاستی و کوتاهی یا کم کاری سهوی از کارمندان به چشم شما خورد سیاست تشویقی خود را به کار ببرید و به کارمندان گوشزد کنید که تلاش آن ها در جهت پیشرفت خود و سازمان موثر تا چه اندازه موثر است.
به عنوان یک فرد باید قابل اعتماد باشید. مافوق ها و زیردستان شما باید بدانند که می توانند روی شما حساب کنند . افراد یک سازمان باید بتوانند به شما تکیه کنند. زمانی که دیگران شما را به عنوان یک فرد غیر قابل اعتماد بشناسند، هیچ وقت از شما کمک نمیخواهند و از صمیم شدن با شما میترسند. چرا که فکر میکنند روزی شما به آنها آسیب خواهید رساند. حتی باعث میشد که مافوقهایتان از ادامه همکاری با شما منصرف شوند. مدیریت مستلزم مهبوبیت است، پس با انجام ندادن برخی از کارهای ساده اعتبار خودتان را نگه دارید.
گاهی اوقات صعود، بزرگترین مانع نیست، بلکه خودتان بزرگ ترین مانع هستید. از مهمترین خصلتهایی که یک مدیر موفق در وجود خود باید داشته باشد داشتن اعتماد به نفس بیرونی و درونی است. آنها نیازمند اعتماد به نفس درونی هستند تا بر ذهن خودشان مسلت باشند. همچنین نیازمند اعتماد به نفس بیرونی هستند تا در سخنرانیهای خود برای کارمندان و گفت و گو با مافوقها نتایج خوبی را به ارمغان بیاورند.
شما به عنوان یک مدیر موفق باید بتوانید تصمیماتتان را با اعتمادبهنفس بگیرید و به دیگران نشان بدهید که قادر به تصمیمگیریهای درست هستید. اعتمادبهنفس شما به نفع اطرافیانتان است و ناخودآگاه به آن ها منتقل میشود.
اعتماد به نفس، مهارتی نیست که یک شبه به دست بیاید، باید مدتها روی آن کار کرد تا به حد مناسب برسد، اگر مقاله راه های افزایش اعتماد به نفس را بخوانید، قشنگ متوجه میشوید که از چه چیزی صحبت میکنم. راستی، این مقالهای که معرفی کردم تست سنجش اعتماد به نفس هم دارد، تست را بدهید و ببینید که چقدر اعتماد به نفس مدیریت دارید؟
میزان خاصی از انعطافپذیری برای انطباق با موقعیتهای مختلف، لازمهی مقام مدیریت است. ما در زمان حال زندگی میکنیم و فکر کردن به گذشته فقط وقت تلف کردن است. مدیر الآن تلاش میکند تا نتایجش را در آینده نزدیک ببیند.
شما به عنوان یک مدیر موفق باید پیوسته خود را با شرایط وفق دهید و اگر این کار را انجام ندهید، نه فقط کارفرمای شما بلکه هیچ کس از شما حمایت نخواهد کرد. کسی که در مواجعه با مسائل از خودش انعطاف پذیری نشان ندهد، حتماً منابع و سرمایههایی که در اختیارش قرار گرفته را از دست میدهد.
در حقیقت مهم نیست که دقیقاً چه نوع کاری انجام میدهید، تلاش کنید انعطاف پذیر باشید به آن معنا که توانایی وفق دادن با تغییراتی که پیوسته رخ می دهند را داشته باشید.
آیا شما نسبت به آینده پیش رویتان خوش بین هستید؟ خوش بین بودن چاشنی است که همه مدیران موفق آن را به ایدههای خود اضافه میکنند؛ آنها میدانند که به هر چیزی که فکر کنند همان اتفاق میافتد. به طور کلی خوش بینی حال یک مدیر موفق، بلکه حال تمامی کارمندان او را هم خوب میکند و باعث میشود از کاری که انجام میدهند لذت ببرند.
اگر به شما هم نسبت به زندگی مثبت اندیش باشید، روی خوش آن را خواهید دید. رویی که زندگیتان را از این رو به این رو میکند. برای چند دقیقه تکنیکهایی که در مقاله تکنیکهای مثبت اندیشی به شما گفته شده را رعایت کنید، روی خوش زندگی را میبینید. کار سختی نیست. به یک بار امتحان کردنش میارزد.
کارمندان به مدیر موفق اعتماد میکنند، چون به صداقت او ایمان دارند.
دانستن اینکه اکثر قریب به اتفاق کارکنان سازمان، از مدیرشان انتظار صداقت دارند، به شما کمک می کند تا هر چه بیشتر روی داشتن این ویژگی متمرکز شوید. کارمندان در واقع می خواهند مدیری صادق، با انصاف و رک داشته باشند. با رعایت اصل صداقت و تساوی در بین کارمندان، آنها را بیشتر نسبت به خود و کسب و کارتان وفادار خواهید کرد.
انتقاد پذیر باشید، با کارمند خود صادق باشید، کارمندانتان از شما الگو میگیرند و مانند شما عمل می کنند. مطالعه کنید، هر کارمندی یک مدیر اهل مطالعه و یادگیری را بیشتر می پسندد تا کسی که بر اساس حدس و گمان و بی پایه و اساس رفتار مدیریتی از خود بروز می دهد.
شوخ طبع و خوش اخلاق باشید اما جدی و محترم و برای کارمندان احترام و ارزش ویژه ای قائل شوید چرا که رفتار شما مانند آیینه ای است که هر آنچه کنید به خودتان باز می گردد.
یک مدیر موفق باید بتواند به نحو مؤثری ارتباط برقرار کند. شاید از ویژگیهایی که برای برقراری ارتباط وجود دارد تعجب کنید. اما این موارد راههایی هستند که همگی آزمایش شدهاند و توسط مدیران رده بالای دنیا مثل جف بزوس ماتحان شدهاند. اگر میخواهید همزمان با انجام وظایف مدیریتی خود، به خوبی با دیگران ارتباط داشته باشید، سعی کنید از ویژگیهای زیر برخوردار شوید:
یکی از عادت های مدیران موفق این است که به دنبال ایجاد ارتباطی صادقانه با تمام اعضای مجموعه هستند و مستقیما از آنها بازخورد می گیرند. با این کار باعث برانگیخته شدن انگیزه در بین کارمندان خود می شوید.
زمانی که کلمات و پیام ها مستقیما بین شما و کارمندانتان منتقل شود، تأثیرات بسیار مثبتی در فرهنگ مجموعه و پیشبرد اهداف آن می گذارد.
اولین و مهم ترین راز از رازهای یک مدیر موفق این است که به نیروهای فعال، متعهد، کاربلد و خلاق به چشم یک سرمایه نگاه کند. کارمندی که شرافت کاری بالا دارد، به کار و هدف خود متعهد و پایبند است و برای آن ارزش قائل است، به پیشرفت خود و مجموعه اش می اندیشد و هر روز یک نکته جدید می آموزد.
در حقیقت یک سرمایه گرانبها است که یک مدیر باید به آن توجه کامل و کافی داشته باشد و در حفظ نیروهایی که این امتیازات را دارند تلاش کند چرا که حفظ این نیروها مساوی است با کمک به حفظ بقا و پیشرفت مجموعه و سرعت بخشیدن به رشد و توسعه آن سازمان.
گاهی به خود و کارمندانتان مرخصی بدهید و در کنار هم به یک تور تفریحی کوتاه مدت بروید و حس یک خانواده بودن را در وجودشان برانگیزید، این هم برای شما خوب است هم کارمندان و کمک می کند تا بیشتر با روحیات و سلایق و علایق یکدیگر آشنا شوید و تعامل بهتری داشته باشید. به این شکل با آنها صمیمیتر شوید و سعی کنید آنها را مثل خودتان بالا بیاورید. این تنها کاری است که میتواند مجموعه شما را به موفقیت واقعی برساند.
این باید در تمام بخشهای زندگی شما اعمال شود، وقتی که همیشه بیشتر از آنچه که از شما انتظار میرود را انجام دهید، یک نام تجاری شخصی که نشاندهنده صلاحیت، اعتبار و برتری شما است را به دست خواهید آورد.
زمانی که شما بیشتر از حد انتظار یک کار را ارائه میدهید، این کار مشوق گامهای بعدی خواهد بود و مردم همیشه مایل هستند که با شما کار انجام دهند.
وقتی که در انجام نیازها و درخواستهای مردم پیشدستی میکنید، یک قدم جلوتر گام برمیدارید. اگر رئیستان از شما پیشنهاد یک هدیه عالی برای مشتری را خواست، تنها یک مورد را نام نبرید بلکه چندین گزینه با جزئیات کامل را پیش روی او قرار دهید.
مثلاً اگر از شما خواسته شد که اتاق خواب را تمیز کنید، شما تمام خانه را تمیز کنید. به تمام درخواستها توجهی یکسان داشته باشید مهم نیست که آنها چقدر سرمایهگذاری نیاز دارند، زیرا شما میخواهید ارائه بیش از حد انتظار را برای خود یک عادت قرار دهید. به این صورت در تمام ابعاد زندگی خود با انگیزه و موفق خواهید بود.
«من دوست دارم اولین نفری باشم که صبح در اداره حاضر میشوم، این کار به من زمانی میدهد که بتوانم تمرکز کنم و اولویت انجام کارها را قبل از آغاز به کار بنویسم، گزارشهای روزانه را در زمان مشخصی جمعبندی کنم و ایمیلهای اضافی را پاک کنم. زمانی که من صبح زود از خواب بیدار میشوم احساس پیشرو و اول بودن به من دست میدهد.»
این ایده جیمز تورنتون (james Thornton) مدیر عامل بی باک سفر است. یک شرکت سفرهای مخاطره آمیز جهانی که بیش از هزار سفر در بیش از صد کشور ارائه میدهد. تورنتون به نکته خیلی مهمی اشاره کرد. اکثر افراد موفق دنیا صبح زود از خواب بیدار میشوند، چرا که صبحها قدرت تمرکز بیشتری نسبت به ساعات دیگر دارند.
برای مثال تیم کوک مدیر عامل شرکت اپل هر روز صبح ساعت 3:45 دقیقه از خاب بیدار میشود بعد از خوردن یک فنجان قهوه و ورزش صبحگاهی روزش را شروع میکند.
«بعضی از مسائل هستند که نمیتوان تلفنی آنها را حل کرد. منظور من این نیست که شما باید با همه در ارتباط باشید ولی حضور فیزیکی شما در هنگام انجام کار بسیار مفید خواهد بود و تأثیر چند برابری در روند کاری خواهد داشت.
اقتباس تجاری من از قانون اول نیوتون این است؛ افراد و اشیاء در حال حرکت، تمایل به حرکت دارند و افراد و اشیاء در حال استراحت، تمایل به ادامه دادن استراحت دارند، پس نیاز به یک نیروی بیرونی دارند که آنها را به حرکت در بیاورد و البته شما آن نیرو هستید.
گاهی اوقات نیاز نیست که شما چیزی بگویید و با حضور خود میتوانید تاثیر بگذارید. بعضی مواقع حضور شما با احترام و قدرت سکوت میتواند باعث تلاش و سرعت کارمندان شود.»
این روند روزانه برت تورنتون (Bert Thornton)، رئيس سابق و مدیر ارشد خانه وافل و نویسنده کتاب یافتن یک گوریل قدیمی، بود. روشی که برای سالیان سال در دپارتمانهای مختلف در حال اجرا است و تا به الآن نتایج مطلوبی داشته است.
«من تحت یک قانون کلی با بقیه افراد کار میکنم. هیچگاه از کسی نمیخواهم کاری را که خودم انجام نمیدهم انجام دهد. با کمی راهنمایی و کمی توصیه تقریبا تمام افراد با صرفنظر از کاری که خواسته شده، به سطحی بالاتر از انتظار میرسند.
زمان گذاشتن برای رهبری، توصیه کردن و مشاوره به مردم، رهبران آینده را پرورش میدهد. برای من بهترین بخش کار به عنوان راهنما، دیدن افرادی است که در هنگام کار کردن در کنارم رشد کرده و خود را برای جایگاههای شغلی بالاتر آماده میکنند.» دانیل فارر (Daniel Farrer) مدیرعامل شرکت Switchfly، یک شرکت فناوری جهانی این دیدگاه را دارد.
«هر روز با تمام کارمندان کلیدی خود صحبت میکنم تا بدانم که آنها در حال انجام چه کاری هستند، چه مسائلی پیش آمده است و چه مشکلی در حال حاضر دارند. این روش دید شما را در کار باز میکند و کمک میکند که مشکلات قبل از اینکه سرباز کنند، رفع و رجوع شوند.» کریگ داناوی (Craig Dunaway)، رئیس شعبه ساحل شرقی Penn، این راهنمایی را برای مدیران دارد.
اگر قصد دارید به یک مدیر موفق تبدیل شوید، باید کارکنان خود را به خوبی بشناسید و صحبت کردن یکی از بهترین روش های شناخت آنان است. شما می توانید با آنها ناهار خورده و درباره موضوعات مورد علاقه شان صحبت کنید. هر چه بیشتر و بهتر کارکنان خود را بشناسید، بهتر می توانید تیم خود را هدایت کنید.
به عنوان مدیر، شما مسئول کارهای زیر دستان خود هستید و همین طور مسئول اشتباهات آنها. از این رو ممکن است شما پیش قدم شوید و یکسری دستورالعمل های دقیق، شفاف و انعطاف ناپذیر تهیه کنید که از اشتباه کردن پیشگیری کنید.
مواظب باشید که کارکنانتان از اشتباه کردن نترسانید. طوری نشود که آنها برای هر کار جزئی نزد شما آیند و کارشان را با شما چک کنند. در این صورت آنها اشتیاقی به تصمیم گیری نخواهند داشت چون ممکن است اشتباه کنند که منجر به این خواهد شد که کارمندان شما متکی به شما باشند.
کمتر بهره ور بوده و بیشتر وقت شما را بگیرند. آنان نیاز به فکر کردن دارند و برای این کار نیاز به یاد گرفتن دارند و برای یاد گرفتن گاهی اوقات اشتباه کردن لازم است. به آنها اعتماد کنید و حاشیه خطایی برایشان در نظر بگیرید.
همه مدیران دائما در حال دستور دادن و کارمندان در حال اطاعت کردن هستند. مدیران اغلب به سرزنش کارمندانشان مشغولند در حالی که گاهی اوقات اشتباه از خودشان بوده این گونه مدیریت نکنید حالت مطلوب این است که از خودتان توقع کاری بیشتری داشته باشید تا از کارمندانتان. قطعاً هر کارمندی اهداف شرکت و مدیر شرکت را میداند بنابراین همیشه برای اهدافتان خودتان بیشتر تلاش کنید.
یکی دیگر از ترفندهایی که مدیران موفق از آن استفاده می کنند این است که سعی می کنند به قسمت های مختلف شرکت سر بزنند و به صورت مستقیم و بدون واسطه با کارمندان خود رو در رو شوند و با آنها در مورد مسائل، مشکلات، فعالیت ها و پروژه های شرکت و یا مشکلات شخصی صحبت کنند و در برخی موارد مدیران موفق سعی می کنند به صورت شخصی از کارمندان خود تشکر و قدردانی کنند.
این مورد ارتباط میان کارمند و مدیر را ارتقاء می دهد و برای اینکه کارایی کارمندان را بیشتر از پیش کنید سعی کنید این کار را در روز چندین بار تکرار کنید. لازم نیست در هر باری که از پله ها بالا و پایین می روید و قسمت های مختلف شرکت را بازدید می کنید از کارمندان تشکر کنید.
همین که به کارمندان بفهمانید مانند یک رهبر در کنار آنها هستید کافی است. کارمندان به مدیری احتیاج دارند که پشت در اتاقش منتظر نمانند بلکه هر وقت بخواهند او را در همین مکان ها ملاقات کنند. این برای کارمندان از هر چیز دیگری با ارزش تر است.
مدیران خوب همیشه میخواهند به کارمندان خود گوش دهند. سؤال بپرسید، در پاسخ تشویقشان کنید و آنها را برای پیشنهاد دادن آزاد بگذارید. تشویق، روش صادقانهای است که از طریق آن نشان میدهید چقدر علاقهمند به شنیدن و بحث کردن دربارهی افکار کارکنانتان هستید؛
پس این افکار و پیشنهادات را پیگیری کنید. اگر پیشنهادی را نادیده بگیرد، نشاندهنده این است که علاقهای به شنیدن پیشنهادات بیشتر ندارید. اگر پیشنهادی را عملی نکردید دربارهی دلایلتان حتماً توضیح دهید و حتماً از ارائهی پیشنهاد مورد نظر قدردانی کنید.
مراقب باشید اگر کارمندی چیزی گفت که شما تمایلی به شنیدن آن نداشتید، از آن شخص ناامید یا عصبانی نشوید، چون باعث میشود دیگر بازخورد صادقانهای از طرف تیم خود دریافت نکنید. بهعنوان نمونه اگر یکی از کارمندان از جلسات هفتگی شکایت و عنوان کرد این جلسات فقط باعث اتلاف وقت میشود، حالت تدافعی به خود نگیرید و در عوض تمام موارد مبنی بر لزوم تشکیل این جلسات را بهطور روشن بیان کنید؛
این روش از بحث کردن با کارمند شاکی مؤثرتر است. مهم این است که شما ارزش برنامهریزی برای جلسات شرکت را در عمل به آنها نشان دهید. این امر باعث بهبود جلسات، روحیهی تیم و بهره وری مناسب میشود.
گاهی اوقات تفاوت بین یک مدیر خوب و یک مدیر بزرگ در توانایی در تصمیمگیری است. برای اینکه بتوانید از تصمیمات خود دفاع کنید، باید به اندازهی کافی اطلاعات جمعآوری کنید. وقتی دلایل مناسب، قاطع و کافی دربارهی تصمیمتان وجود دارد، نترسید و جلو بروید.
برخی از مدیران بیاراده و منفعل هستند و هرگز هیچ انتخابی ندارند. تیم شما و همکارانتان وقتی ببینند گزینههای انتخابی شما سنجیده هستند و تصمیمات محکمی میگیرید برای شما احترام قائل میشوند.
برای یادگیری و رشد اعضای تیم خود به آنها فرصت دهید. یک مدیر خوب همیشه خواهان بهبود مستمر کارکنان و پیشرفت شغلی آنهاست. بیشتر آنها توانایی بالایی برای یادگیری و گسترش دانش خود دارند و میتوانند به شرکت کمک کنند. در اینصورت خودشان هم راضیتر و خوشحالتر خواهند بود.
هر کاری فوت و فن خودش را دارد، مدیریت هم ریزهکاریهایی دارد که تفاوت بین مدیران موفق با دیگران را مشخص میکند. ریزه کاری هایی که بیل گیتس، استیو جابز، وارن بافت، مارک زاکربرگ و مایکل دل(مدیر عامل و بنیان گذار شرکت کامپیوتری دل) را به مدیران موفق دنیا تبدیل کرده است.
با توجه به بالا بودن مقدار رمزهای موفقیت مدیران، تلاش کردهایم به صورت خلاصه و مفید در قاب یک مثلث، رازهای موفقیت یک مدیررا را به شما ارائه کنیم. با هم تکرار میکنم، فراموش نکنید که این ریزه کارها تنها بخشی رازهای موفقیت مدیران موفق دنیا هستند و کارهای بیشتر دیگری وجود دارد که در ادامه خواهید دید.
کیفیت در هر کاری حرف اول و آخر را میزند. افراد در قبال هزینهای که میکنند خواستار کیفیت هستند. مثلاً وقتی میخواهند تلفن همراهی را بخرند، میروند سراغ تلفن همراهی که از کیفیت مناسبی برای برخوردار است.به دنبال گوشی میروند که برای سالها کار کند. با این که گوشیهای دیگر با کیفیت پایینتر در بازار موجود است آنها سعی میکنند که با بودجه مورد نظر خود بهترین کیفیت را تهیه کنند.
از آنجایی که مشتریان دنبال کالای با کیفیت و بهینه هستند مدیر خوب باید بتواند نیازهای آنها را برطرف کند. او باید طوری کارها را برنامه ریزی کند که با کمترین هزینه، بیشترین کارایی را به دست بیاورد.
در مسیر مدیر موفق شدن، سدهایی وجود دارد که ممکن است سرعت ما را کم کند. یکی از این سدهای بزرگ بودجه ما برای چروژههایمان است. محدودیت بودجه تیم توسعه دهندگان را فلج میکند و باعث میشود ایدههای متحول کننده دنیا از دست بروند. اما یک مدیر خوب اول از هر چیزی بحث بودجه را مطرح نمیکند. او ایدههای خوب را جمع آوری میکند بعد تلاش میکند که فرایند تولید را بهنیهتر کند. اگر هم عمل بهینه سازی غیر ممکن بود، سعی میکند که از شرکتهای دیگر یا نهادهای دولیت جذب سرمایه کند. البته اکثر مدیران خوب تسلط کامل بر روی کنترل بودجه دارند که در کمتر مواردی نیاز به جذب سرمایه پیدا میکنند.
همیشه در بیوگرافیها از نتایجی که بزرگان و ثروتمندان دنیا به دست آوردهاید صحبت به میان میآید. یعنی بعد از خواندن هر زندگینامهای افراد برای چند ثانیه مکث میکنید و به کارهایی که او انجام داده فکر میکنید و با توجه به آنها او را قضاوت میکنید. مثلاً اگر زندگی نامه مارک زاکربرگ را بخوانید، متوجه میشوید که او یک برنامه نویس ماهر است، ایده فیس بوک را از دوستانش دزدیده است. برای ساخت فیس بوک دانشگاه را کنار گذاشته، شبکه های اینستاگرام و واتساپ را گسترش داده است، هشتمین میلیاردر جهان است و … . درنهایت، نتیجه میگیرید که او یک قهرمان است یا نه؟
مدیر خوب هم با کارهایی که انجام داده است سنجیده میشود. کسی که کارنامه درخشانتری از نتایج داشته باشد نزد دیگران عزیزتر است و از درجه بالاتری برخوردار است. درجهای که مشخص میکند چقدر باید درآمد داشته باشد و در چه سطحی زندگی کند.
به طور کلی در یک جمله افراد با کارهایی که با پایان رساندهاند قضاوت میشوند نه با کارهایی که شروع کردهاند.
امروزه وظایف مدیریتی فایول عبارتند از برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل. مطالعات نشان دادهاند مدیرانی که این وظایف مدیریتی را به خوبی انجام میدهند، مدیران بهتری هستند. مثلاً، هر چه یک مدیرعامل زمان بیشتری را صرف برنامهریزی کند، شرکت او سودآورتر خواهد بود.
برنامهریزی به معنای تعیین اهداف سازمانی و ابزاری برای دستیابی به آن ها است. برنامهریزی یکی از بهترین روشهای بهبود عملکرد به حساب میآید. به وسیلهی برنامهریزی، کارکنان تشویق میشوند که بیشتر تلاش کنند، رفتار خود را در جهت دستیابی به اهداف تنظیم میکنند و به روشهای بهتر برای انجام کار خود بیندیشند.
اما مهمترین مزیت برنامهریزی برای شرکتها این است که آنها سودآوری بیشتر و رشد سریعتری نسبت به شرکتهایی دارند که این کار را انجام نمیدهند.
مثلاً پاسخ سؤال «کسبوکار ما چیست؟» در برنامهریزی استراتژیک نهفته است. اگر شما بتوانید به این سؤال در ۲ جمله یا کمتر پاسخ دهید، آنگاه میتوان گفت که برنامهریزی بسیار شفافی برای کسبوکار خود دارید.
رکس تیلرسون (Rex Tillerson)، مدیرعامل شرکت اِکسان (Exxon) دقیقاً میداند که شرکت در چه کسبوکاری حضور دارد و مهمتر از آن در چه کسبوکاری فعالیت نمیکند.
گوگل هم به همین ترتیب. اگرچه شرکت گوگل درآمد خود را از طریق تبلیغات اینترنتیِ جستوجو محور کسب میکند، اما به جای اینکه بگوید در حوزهی تبلیغات فعالیت دارد، کسبوکار خود را «سازماندهی اطلاعات جهان» بیان میکند. با اینکه گوگل با صرف هزینهی ۱.۶۵ میلیارد دلاری شرکت یوتیوب (YouTube) را خریداری کرد، اما با وجود یوتیوب هم به کاربران در دستیابی و سازماندهی محتوای ویدئویی یاری میرساند.
سازماندهی به معنای تصمیمگیری در این خصوص است که در کجا باید تصمیمات اتخاذ شود، هر کسی چه وظایفی دارد و سلسله مراتب در شرکت چگونه است. به صفحهی اصلی وبسایت یاهو (Yahoo) بروید و یک نگاه کلی به بخشهای مختلف آن از جمله اخبار، ایمیل، پیام رسان (messenger)، خرید (خودرو، مسکن و …)، کسبوکارهای کوچک و خدمات ویژه (دانلود، موبایل و وبسایت شخصی) بیندازید.
چطور میتوان این همه عنوان و فعالیت را سازماندهی کرد؟ یاهو این کار را از طریق دو گروه مشتری یعنی مخاطب و تبلیغکننده و گروه تکنولوژی انجام میدهد. گروه مخاطب مسئولیت محصولات یاهو در جستوجو، رسانه، مجامع و ارتباطات را بر عهده دارد.
گروه تبلیغکننده، تبلیغکنندگان و آژانسها، کسبوکارهای کوچک و متوسط، تبلیغکنندگان محلی، نمایندگان فروش و ناشران را از طریق اینترنت به مشتریان هدفشان متصل میکند.
در نهایت، گروه تکنولوژی به واسطهی ایجاد توانمندیها و پلتفرمهای فنی و تکنولوژیکی از کل سازمان پشتیبانی مینماید. مدیرعامل یاهو میگوید «ما بر این باور هستیم که داشتن یک سازمان مشتریمدارتر با پشتیبانی تکنولوژیهای قدرتمند، به توسعهی تجربیات پیشرفته برای ارزشمندترین جمعیت مخاطب سرعت خواهد بخشید.»
سومین اصل در تعریف مدیریت، رهبری است. رهبری یعنی انگیزه دادن به کارکنان برای تلاش بیشتر در جهت دستیابی به اهداف سازمانی. وقتی آنه مالکاهی (Anne Mulcahy) مدیرعامل شرکت زیراکس (Xerox) شد، این شرکت با داشتن ۱۷.۱ میلیارد دلار بدهی و تنها ۱۵۴ میلیون دلار دارایی، در مرز ورشکستگی قرار داشت.
علاوه بر این، سیر نزولی درآمد و سیر صعودی ضرر باعث شده بود که ارزش سهام شرکت از ۶۴ دلار به تنها ۴.۴۳ دلار برسد. مالکاهی اذعان میکند که پذیرش مسئولیت بیرون کشیدن شرکت از ورطهی ورشکستگی او را به وحشت انداخت. او در این باره میگوید «هیچ چیز من را به اندازهی از خوابپریدن در نیمهشب و فکر کردن به ۹۶ هزار کارمند و بازنشسته و اتفاقات بد آینده به وحشت نمیانداخت.» با این حال، او این سِمت را پذیرفت.
مالکاهی که هر روز به دو تا سه شهر برای گفتوگو با مدیران و کارمندان زیراکس سفر میکرد از آنها میخواست حتی به اندازهی یک دلار هم که شده به فکر صرفهجویی باشند و یادآوری میکرد که تنها چند روز برای فروش در این سه ماهه باقی مانده است.
مالکاهی میگوید «چیزی که من در زیراکس به آن توجه فراوانی دارم، حفظ روحیه و انگیزه در شرکت است. به نظر من حفظ روحیه مهمترین عاملی است که ما را برای رسیدن به نتیجه توانمند میسازد. افراد باید احساس کنند که مشارکت آنها اهمیت دارد.
من بخش اعظمی از زمان خود را با مشتریان و کارکنان گذراندم و برای ما به عنوان رهبران شرکت هیچ چیزی بیشتر از برقراری ارتباط با این دو بخش تعیینکننده، اهمیت نداشت.»
امروز در نتیجهی رهبری مالکاهی و تلاش و کوشش کارکنان زیراکس، این شرکت توانست مجددا روی پای خود بایستد و سودآوری و ثبات مالی گذشته را کسب کند.
آخرین وظیفه مدیران کنترل کردن است. کنترل به معنای نظارت بر پیشرفت دستیابی به اهداف و اتخاذ تدابیر اصلاحی در هنگام عدم پیشرفت است. فرآیند اساسی کنترل شامل تعیین استاندارد برای دستیابی به اهداف، مقایسهی عملکرد واقعی با استاندارد و اِعمال تغییرات برای بازگرداندن عملکرد به حالت استاندارد میشود.
خطوط هوایی کانتیننتال (Continental Airlines) به منظور کاهش هزینهها (استاندارد) برای بازگرداندن سودآوری خود (هدف)، تصمیم گرفت که به جای دادن کل قوطی نوشیدنی به مسافران، فنجانهای کوچک نوشیدنی به آنها بدهد (اقدام اصلاحی).
سخنگوی شرکت، از این اقدام دفاع میکند و میگوید «مهمانداران به ما گفتهاند که کیسههای زباله بعد از هر پرواز پُر از زبالههای نوشیدنیها میشود و ما مجبور میشویم نصف نوشیدنیها را دور بریزیم.» اگرچه شرکت کانتیننتال هنوز به مشتریانی که یک قوطی کامل درخواست میکنند نه نمیگوید، اما همین تصمیم باعث صرفهجویی سالیانه ۱۰۰ هزار دلاری شرکت شده است.
درس گرفتن از زندگی افراد موفق دنیا از مهمترین کارهایی است که یک مدیر موفق باید در انجام دهد. استفاده از استراتژیهای دیگران کمک بزرگی برای دست پیدا کردن به استراتژی خودتان میکند. این افراد از ایدههایی در مدیریت استفاده کردهاند که پتانسیلهای واقعی یک نفر را نشان میدهد.
همانطور که میدانید مدیران موفق بسیار زیادی وجود دارند که خواندن زندگینامه تمامی آنها ممکن است کمی خسته کننده باشد، اما به هر حال باید سختیهای امروز را به جان بخرید تا آرامش و راحتی فردا را به دست آورید. مارک زاکربرگ، برایان تریسی و کلی آدم موفق دیگر این سختیها را به جان خریده تا توانستهاند مدیر موفقی شوند. پس بهتر است شما هم زندگینامهها را مطالعه کنید تا درسهای بزرگی از آنها بگیرید. خوشبختانه ما در سایمان بخشی داریم که مختص به زندگینامه افراد موفق است که به صورت کامل و خلاصه زندگی این افراد را از دیدگاه موفقیت بررسی کرده است. اگر علاقمند به خواندن چنین مقالاتی هستند کافی است که بر روی زندگینامه افراد موفق کلیک کنید.
لیست مدیران موفق سال 2019 عبارتاند از:
اگر دقت کنید موجه میشود که اکثر مدیران موفق دنیای امروز، از طریق فناوری سریع رشد کردهاند و به موفقیت رسیدهاند. یعنی قدر مانور در دنیای فناوری بسیار بالا است و موفقیت ایدههای دسته اول حتمی است.
کتاب مدیریت کردن بر پایهی پژوهشهای میدانی نوشته شده است.
مینتزبرگ ۲۹ روز را در کنار ۲۹ مدیر از صنایع مختلف گذرانده و با آنها جلسات و مصاحبههایی هم داشته است. این مدیران از بخشهای مختلف (تجاری، دولتی، سلامت و خدمات اجتماعی) و در ردههای متفاوت (مدیر عملیاتی، مدیر میانی و مدیر ارشد) انتخاب شدهاند.
مینتزبرگ در نخستین فصل کتاب با نقل جملهای از رُی لوییس تأکید میکند که بر خلاف تصور عمومی، هنوز درک کاملاً شفاف و روشنی از فعالیتهای یک مدیر وجود ندارد:
ما حتی عادتها، انگیزهها و اسرار مردم ساکن مناطقی مانند گینهی نو را هم بیشتر از مدیران اتوکشیده نشسته در دفترِ شرکتهایی مثل یونیلیور میشناسیم.
تعریف مدیریت از نگاه مینتزبرگ
مینتزبرگ مدیریت را با مسئولیت یک مجموعه همارز میداند و میگوید: «مدیر به تعریف من، کسی است که مسئولیت کل یک سازمان یا بخشِ تفکیکشده و قابلتشخیصی از سازمان بر عهدهی اوست.» این تعریفی است که مدیران به خوبی آن را درک میکنند، اما شاید کسانی که هنوز در جایگاه مدیریتی قرار نگرفتهاند، آن را به سادگی درک و هضم نکنند.
مدیران موفق به یک باره به اینجا نرسیده اند. آنها هم به مانند دیگر مدیران معمولی از همین ترفندها استفاده کرده اند. اگر شما هم ارزش یک مدیر موفق را درک کرده اید سعی کنید از این نکاتی که در این مقاله ارائه شده است استفاده کنید تا به راحتی به مدیری تبدیل شوید که همه ی کارمندان از دیدن آن لذت ببرند.
موفق و سربلند باشید…
مطالبی که مناسب شماست:
تیم گام برتر
#خودسازی #موفقیت