خسته ازراه آمدم گفتم که آرامم کندمثل اسب سرکشی در

خسته ازراه آمدم گفتم که آرامم کندمثل اسب سرکشی در
خسته ازراه آمدم گفتم که آرامم کند
مثل اسب سرکشی درگوشه ای رامم کند
انتظاربوسه ای بودم کمی دل واشود
غافل ازاقبال کورمن که ناکامم کند
گفتمش ازپا فتادم ،او ولی باورنکرد
باتمسخرخنده ای کرداینچنین خامم کند
تشنه بودم ناله کردم جرعه ای آبم دهد
بی خیال ازحالِ زارتشنه ، دشنامم کند
مثل مرغ پر پر زدم شاید بسوزانم دلش
لعنتی با این دلِ سنگش غضب کامم کند
راهیِ میخانه گشتم بی خبرگردم زخود
ساقی میخانه هم کی قطره ای جامم کند
دردیارعاشقان هرگز نباشد جای من
پس کجا جویم دلی عاشق که اطعامم کند

؟؟؟؟؟؟؟؟