مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من كوبی زمین من به سر آسمان م...

مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من كوبی زمین من به
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من
كوبی زمین من به سر آسمان من

درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یك درد ماندگار! بلایت به جان من

می سوزم از تبی كه دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من

تشخیص درد من به دل خود حواله كن
آه ای طبیب درد فروش ِجوان ِمن

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
كاین شهر از تو می شنود داستان من

خاكستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری كه آتش زرتشت از آن من

زین پیش اگر كه نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من


حسین منزوی

#حسین_منزوی