هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع به کف پوچ شد ا...

هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع به کف پوچ شد از گ
هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع
به کف پوچ شد از گوهر دریا قانع

زود عاجز شود از دیدن یوسف، چشمی
که به دیدار نگردد چو زلیخا قانع

نتوان کرد به دیوار هوس را خرسند
طفل از باغ نگردد به تماشا قانع

خاک در کاسه ى چشمی که ز کوته نظری
به نظر بازی آهوست ز ليلى قانع

هر زمان روی سخن در دگری نتوان کرد
طوطی ماست به یک آینه سیما قانع

با کلام شکرین شکوه مکن از تلخى
کز شکر شد به سخن طوطی گويا قانع

هر سحر سرزند ازمشرق دیگر خورشید
چون به یک سینه شود داغ تو تنها قانع؟

هرکه با وسعت مشرب طرف زهد گرفت
به کف خاک شد از دامن صحرا قانع

جای رحم است بر آن فاخته ى كوته بین
که به یک سرو شد از عالم بالا قانع

بی نیاز از در ابنای زمان شد صائب
شد فقیری که به دریوزه ى دلها قانع

#صائب_تبریزی