اسیری که دشنام داد و پادشاه دعا شنید
پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد...
اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.
شاه به یکی از وزرای خود گفت:
او چه میگوید؟
وزیر گفت: به جان شما دعا میکند.
شاه اسیر را بخشید...
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.!
پادشاه گفت: تو راست میگویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات میدهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی میشود.!
«گلستان سعدی»
* جز راست نباید گفت،
هر راست نشاید گفت! *
#گلستان_سعدی