عطش عشق و نشاط ، می و نوش و گنهی ناز کن ناز ک...
عطش عشق و نشاط ، می و نوش و گنهی
ناز کن ناز که زیبنده ی این بزمگهی
مایه ی عمر منی،سایه مکش از سر بخت
که دلاویز تر از نور دلاویز مهی
ناز آن چشم سیاه تو،که با موج نگاه
پیش راز من و راز تو گشوده است رهی
لب سوزان تو،چون بشکفد از بوسه ی جام
لب من جوی،که لبریز هزاران گنهی
تکیه بر من زن و بی پرده نشین چند گهی
بچه ماند،تن رعنای تو در سوزش عود؟
مرمری پیکری از پشت حریر سیهی
زلف،افشان کن و پیش آی،که در کشور حسن
خسرو آنست که بر فرق ندارد کلهی
گفتم آغوش تو درمان کندم درد فراق
آرزوی سیهی بود و امید تبهی
غم دل،چند توان گفت به افشردن دست
یا به خاموشی پرهیز و گریز نگهی
مست بگریز شبی تار و بسر وقت من آی
تو که تابنده تر از ماه شب چهار دهی
فریدون توللی
#فریدون_توللی
ناز کن ناز که زیبنده ی این بزمگهی
مایه ی عمر منی،سایه مکش از سر بخت
که دلاویز تر از نور دلاویز مهی
ناز آن چشم سیاه تو،که با موج نگاه
پیش راز من و راز تو گشوده است رهی
لب سوزان تو،چون بشکفد از بوسه ی جام
لب من جوی،که لبریز هزاران گنهی
تکیه بر من زن و بی پرده نشین چند گهی
بچه ماند،تن رعنای تو در سوزش عود؟
مرمری پیکری از پشت حریر سیهی
زلف،افشان کن و پیش آی،که در کشور حسن
خسرو آنست که بر فرق ندارد کلهی
گفتم آغوش تو درمان کندم درد فراق
آرزوی سیهی بود و امید تبهی
غم دل،چند توان گفت به افشردن دست
یا به خاموشی پرهیز و گریز نگهی
مست بگریز شبی تار و بسر وقت من آی
تو که تابنده تر از ماه شب چهار دهی
فریدون توللی
#فریدون_توللی