امشب به آغوش غزل ،، شعری به دفتر میزنم هرگوشه...

امشب به آغوش غزل ،، شعری به دفتر میزنم هرگوشه ی ا
امشب به آغوش غزل ،، شعری به دفتر میزنم
هرگوشه ی این سینه را با عشق تو سرمیزنم
شاید به جوش آید دلم در دیگ گرم عاشقی
اما به یادت آتشی ، از پای تا سر میزنم
ویران شده رویای ما ، در گیر و دار زندگی
اما سری بر عشق تو ، من بار دیگر میزنم
این دل شده مآوای تو، تک خانه ای بی رهگذر
اما به دردی جانفزا ، سر را بر این در میزنم
خوانم ترا با اشک دل ، هرشب دراغوش غمی
مرحم ز اشک دیده ام ، بر زخم بستر می زنم
باور نداری حال من ، حتی به گویائی دل
من لاجرم امشب سری ، برکوی داور میزنم
شاید که او قاضی شود ، بردرد ورنج سینه ام
منکه چنین خاکی به سر از درد یاور میزنم
روزم به شب چون می رسد ، فریاد دل غوغا شود
ز آن رو دگر، من تکیه بر ، زانوی مادر میزنم
دردم دوچندان میشود گر انزوا گیرد دلم
گوئی درون سینه ام ، جوش سماور میزنم
دوری مکن از روی من ، ازدیده ی رنجور من
زیرا به درد سینه ام ، رنجی فراتر میزنم
خواهی بسوزانی مرا ، خواهی برنجانی مرا
من این حریق عشق را ، از روی باور میزنم
در باورم تنها توئی ، ای رهگذر از کوی من
این جای خالی ترا ، من مُشک وعنبر میزنم
باورکن این آهنگ دل، این ساز اندوه مرا
در لحظه های مرگ خود ، کین ساز آخر میزنم

فرزانه شیدا / ۲۲ فروردین ۱۳۹۹ ـ ۱۰ آوریل ۲۰۲۰ جمعه