تو با یک چشم با خلق وبه دیگر چشم با مایی بدین منظور گم کردن...
تو با یک چشم با خلق وبه دیگر چشم با مایی
بدین منظور گم کردن ، مشوش ساز دل هایی
نمی گویی ومی سوزی ، نمی جویی و می خواهی
به با طن تشنه ی عشق و به ظا هر غر ق حا شا یی
درون سوز و برون آ را ، زبان خاموش و دل گو یا
برون خا کستر سرد و درون آتش سرا پا یی
حکایت می کند چشمت ، ز میخواران هشیاری
گواهی می دهد قلبت ، ز خا مو شان گو یا یی
نگا هی گر مر ا با شد ،تو پا تا سر نظر با ز ی
نیازی گر مرا سوز د ، تو سر تا پا تمنا یی
تو می خوا هی مرا اما ، ز دل بر لب نمی آ ری
تو می جو یی مر ا اما ،به هر بز می نمی آ یی
ز چشم من اگر پر سی ،که مجنون تر ز مجنونم
اگر ز شت و اگر زیبا ،تو لیلا تر ز لیلا یی
سخن با من بگو تا من ، بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود ، بدانی در چه رو یا یی
منم کاهی که با آ هی ،بلر ز د دامن صبر م
تویی سنگ و به طو فا ن ها شکیبایی ، شکیبایی
معينى كرمانشاهى
#معینی_کرمانشاهی
بدین منظور گم کردن ، مشوش ساز دل هایی
نمی گویی ومی سوزی ، نمی جویی و می خواهی
به با طن تشنه ی عشق و به ظا هر غر ق حا شا یی
درون سوز و برون آ را ، زبان خاموش و دل گو یا
برون خا کستر سرد و درون آتش سرا پا یی
حکایت می کند چشمت ، ز میخواران هشیاری
گواهی می دهد قلبت ، ز خا مو شان گو یا یی
نگا هی گر مر ا با شد ،تو پا تا سر نظر با ز ی
نیازی گر مرا سوز د ، تو سر تا پا تمنا یی
تو می خوا هی مرا اما ، ز دل بر لب نمی آ ری
تو می جو یی مر ا اما ،به هر بز می نمی آ یی
ز چشم من اگر پر سی ،که مجنون تر ز مجنونم
اگر ز شت و اگر زیبا ،تو لیلا تر ز لیلا یی
سخن با من بگو تا من ، بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود ، بدانی در چه رو یا یی
منم کاهی که با آ هی ،بلر ز د دامن صبر م
تویی سنگ و به طو فا ن ها شکیبایی ، شکیبایی
معينى كرمانشاهى
#معینی_کرمانشاهی