شب تنهائی رفتی که من از غمت شب تاسحر نوشتم عد...

شب تنهائی رفتی که من از غمت شب تاسحر نوشتم عد از
شب تنهائی

رفتی که من از غمت شب تاسحر نوشتم
عد از جستجو زیاد بار دیگر نوشتم

شفق دمید وچشم آسمان دوباره باز شد
برخواستم قلم گرفتم به دفتر نوشتم

سخت است ب تو بودن با این همه امید
هرلحظه یاد تو کرده باچشم تر نوشتم

این همه اُنس که باتو کردم دل رنجید
چشم فلک نگریست باخون جیگر نوشتم

کی دان من از تو خاطره ها دارم بردل
ترکت نمی تان روی همه دفتر نوشتم

باز آ بین حال خراب وخسته ئی عاشقت
نمی دانی در نامه برایت ازن خبر نوشتم

میر آرام وآسوده نیست به دور ا کنارت
شب تنها را با باصد خون جیگر نوشتم

میرزاده