گر چراغ شعر، روشن در شبِ تارم نبود

گر چراغ شعر روشن در شبِ تارم نبود
گر چراغ شعر، روشن در شبِ تارم نبود
رای رفتن، روی گفتن، چشم بیدارم نبود

گر نبود این شبچراغ جاودان قرن ها
در ظلام این شبستان راهِ دیدارم نبود

گر نبود آن پرسشِ خیّام ز اسرار وجود
راه بر هر یاوه ای اکنون جز اقرارم نبود

گر نوای نای رومی بر نمی شد در سماع
از چنین زهر خموشی، هیچ زنهارم نبود

مشعله در دست حافظ گر نبود، آن دورها
اندر اینجا روشنایی هیچ در کارم نبود

راستی زندانْ سرایی بود آفاقِ وجود
گر چراغ شعر روشن، در شبِ تارم نبود


دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی


#شفیعی_کدکنی