چون فصل بهار آمد با من به چمن بنشین دامن مکش ا...

چون فصل بهار آمد با من به چمن بنشین دامن مکش از د
چون فصل بهار آمد با من به چمن بنشین
دامن مکش از دستم ، بنشین گل من بنشین
خوش خویی و گلرویی، مهتاب سمن بویی
تا دل ببری از گل ای غنچه دهن بنشین
تو ماه منی یارا ، تا خیره کنی ما را
مریخ و ثریا را بر زلف بزن بنشین
بنشین که صفا داری گیسوی رها داری
گر مهر به ما داری چون مه به چمن بنشین
گردیم سمندت را، صیدیم کمندت را
گیسوی بلندت را بر شانه فکن ، بنشین
ای گلرخ گلدامن پرهیز کن از دشمن
چون دوست شدی با من بر دیده ی من بنشین
ماه چمنی جانا چون یاسمنی جانا
سیمینه تنی جانا در پیش سمن بنشین
در پای تو چون خاکم نه خاک که خاشاکم
بنگر دل غمناکم آن را مشِکن بنشین
من عاشق دلتنگم ، خوارم چون گل سنگم
بر گونه ی بی رنگم ، یک بوسه بزن و بنشین
تو عطر وطن داری ، دانم غم من داری
گر شور سخن داری ، با ما به سخن بنشین

مهدى سهيلى

#مهدی_سهیلی